نیست از سوز تو جان را نه گریز
سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز
ورنه گریز آرزو میبرم آن سوز زهی آتشطبع
خاطرم میکشد آن تیغ زهی خاطر تیز
گفتههای زلف کجم دار به دست و مگوی
ماند این هم به همان نکته که کج دار و مریز
نیست شرط ادب ای گرد بر آن در منشین
زحمت خود برای باد از آن که برخیز
خلق گویند گریز از ستم زلف و رخش
روز روشن به چنین بند چه امکان گریز
هرکه خواند از سخنم وصف رخ خوب تو گفت
نکند کس به ازین معنی نازک انگیز
دست زد در رسن زلف تو دزدیده کمال
بافتی دزد در دستش هم از آنجا آویز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دلتنگی و شوق عمیق به معشوق میپردازد. شاعر به سوز و آتش درونی ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که فرار از این احساسات نشدنی است. او به زلف معشوق و زیباییاش اشاره میکند و از دشواریهای ناشی از عشق سخن میگوید. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که هیچکس نمیتواند از جذابیت و زیبایی معشوق فرار کند و همواره تحت تأثیر آن قرار دارد. این شعر به زیبایی احساسات و سالکطبعی انسانی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: از درد تو هیچ گریزی برای جان وجود ندارد و سر من هم نمیتواند از نوک تیز خنجر تو فرار کند.
هوش مصنوعی: اگرچه آرزوهایم مرا میآزارد، اما شعلهور بودن این احساسات در دل من باعث میشود که آن یادها همچنان در ذهنم زنده بمانند و از آن یادها نمیتوانم رهایی یابم.
هوش مصنوعی: از زلف و موهای خود، چیزی نگویید و آنها را به دست نگیرید، چرا که این موضوع به همان مسأله کج و مییر وابسته است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که نشستن در کنار در، نشانهی بیادبی است و بهتر است از زحمت بیفایده برای باد خودداری کنی، زیرا موقعیت خود را ترک کن.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که باید از ظلم زلف و زیبایی چهرهاش دوری کرد، اما در روشنایی روز چگونه میتوان از این بند رهایی یافت؟
هوش مصنوعی: هر که از کلام من به توصیف چهره زیبایت پرداخت، هیچکس نمیتواند به این زیبایی و لطافت سخن بگوید.
هوش مصنوعی: دستش را در زلف تو فرو کرد و زیبایی را به دست آورد، به طوری که دزد هم از آنجا چیزی را به سرقت برده است و در دستانش آویزان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمیبچه ندارد خبر و عقل و تمیز
آن که ناگاه کسی گشت، به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
[...]
خواجه بر مال خود آن گونه رحیم است و شفیق
که به چشم شفقت می نگرد در همه چیز
گر فتد در بره و میش وی اندک خطری
به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز
داشتی پیشتر ای شوخ به من قهر و ستیز
نرگست عربدهجو بود و دو لب شورانگیز
این زمان با من دلخسته شدی شکرریز
از ادای سخن و از نگه عذرآمیز
بازم از خون جگر دیده تر شد لبریز
پایت از چشم من آلوده نگردد، پرهیز
طفل اشکم نزند پا به زمین از دامن
چه کند پیش پدر هست جگرگوشه عزیز
تو به فریاد رس ای دوست که در روز حساب
[...]
آن شهنشاه که در مصر وفا بود عزیز
زد بدان گاو سرپایی و فرمود که خیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.