بازم از خون جگر دیده تر شد لبریز
پایت از چشم من آلوده نگردد، پرهیز
طفل اشکم نزند پا به زمین از دامن
چه کند پیش پدر هست جگرگوشه عزیز
تو به فریاد رس ای دوست که در روز حساب
نیست در دست به جز داغ توام دستاویز
ساقی دهر گرت جام ببخشد زنهار
جز می شوق اگر آب حیات است بریز
هست در بستر غم شب همه شب تا به سحر
حلقه زلف تو بر زخم دعا غالیه بیز
صبر در کشتن قصاب ستمکش ز چه روی
گردن او به رضای تو و شمشیر تو تیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق اندوه و درد گوینده اشاره دارد. او از شدت ناراحتی و غم به حالتی رسیده که دیگر تحمل نمیکند و از دوستش میخواهد که در روز حساب به او کمک کند. همچنین، به عشق و شوق اشاره میشود و میگوید اگر جامی به او داده شود، فقط باید از شراب عشق نوشیده شود. در نهایت، شاعر به ناتوانی خود در برابر ظلم و ستم اشاره میکند و شجاعت و قدرت عشق را در مقابل آن توصیف میکند.
هوش مصنوعی: دوباره از دل سوختهام اشک میبارد. اما پاهای تو از چشم من آلوده نشود، بنابراین باید احتیاط کنی.
هوش مصنوعی: کودکی که اشک میریزد، نمیتواند پایش را به زمین بزند؛ زیرا در دامن مادرش چه کند، وقتی که در کنار پدرش به عنوان فرزند محبوبش است.
هوش مصنوعی: ای دوست، به فریاد من برس که در روز حساب هیچ چیز جز محبت تو به من کمک نمیکند و تنها داغ عشق تو در دلمن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر ساقی زمان به تو جامی بدهد، مواظب باش که فقط شراب عشق را بگیر. اگر آب حیات هم هست، آن را بریز و نپذیر.
هوش مصنوعی: در دل شب و در شرایط غم، تا صبح در آرامش خوابیدهام و یاد تو و زلفهای تو، همچون بویی خوش، در دعاهایم جاری است.
هوش مصنوعی: تحمل و صبر در برابر ظلم و ستم قصابان، به چه دلیلی؟ وقتی که گردن او به خاطر خواسته و اراده تو و تیغ تو آمادهی بریدن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمیبچه ندارد خبر و عقل و تمیز
آن که ناگاه کسی گشت، به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
[...]
نیست از سوز تو جان را نه گریز
سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز
ورنه گریز آرزو میبرم آن سوز زهی آتشطبع
خاطرم میکشد آن تیغ زهی خاطر تیز
گفتههای زلف کجم دار به دست و مگوی
[...]
خواجه بر مال خود آن گونه رحیم است و شفیق
که به چشم شفقت می نگرد در همه چیز
گر فتد در بره و میش وی اندک خطری
به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز
داشتی پیشتر ای شوخ به من قهر و ستیز
نرگست عربدهجو بود و دو لب شورانگیز
این زمان با من دلخسته شدی شکرریز
از ادای سخن و از نگه عذرآمیز
آن شهنشاه که در مصر وفا بود عزیز
زد بدان گاو سرپایی و فرمود که خیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.