بار ما سرو بلند است بگوئیم بلند
پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
دامنش دیر بدستم فته و حلقه زلف
نتوان زود گرفت آهوی مشکین بکمند
تیرهای دگرش بر دل اگر آید حیف
آنچه خاکیست چرا بر من خاکی نفکند
بعد ازین کآتش دل سینه پروانه بسوخت
شمع خواهی به هلاکش بگری خواه بخند
دل صد پاره بمرهم نشود چاره پذیر
جامه نازک چو شکستند نگیرد پیوند
گفته کار دلت بسته از آن زلف دوتاست
کار تست این همه بر زلف دلاویز مبند
گر بجویند بعد قرن نیابند کمال
بلبلی چون تو خوش الحان به چمنهای خجند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.