شمارهٔ ۵۴
چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب
بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب
خروش ناله مستان به گوش او نرسید
و گرنه مردم چشمش کجا شدی در خواب
چو مطرب غم او چنگ زد به دامن من
از گوشمال جفا ناله می کنم چو رباب
از جیب پیرهن اندام نازنین بینش
چنانکه از تنه شیشه قطره های گلاب
اگرچه ریختن خون به حکم شرع خطاست
بریز خون صراحی که هست عین صواب
بیا به جان و سر خود که دردمندان را
به مرهمی که توانی زمان زمان دریاب
مگر که در سر زلفین او وزید صبا
که می وزد ز گلستان نسیم عنبر ناب
ترا به چشمه حیوان چرا کنم تشییه
که هست تشنه لعل تو گوهر سیراب
کنون که جور فراق از تو بر کمال آمد
ز دست دیده فتادم چو کاسه بر سر آب
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...