چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب
بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب
خروش ناله مستان به گوش او نرسید
و گرنه مردم چشمش کجا شدی در خواب
چو مطرب غم او چنگ زد به دامن من
از گوشمال جفا ناله می کنم چو رباب
از جیب پیرهن اندام نازنین بینش
چنانکه از تنه شیشه قطره های گلاب
اگرچه ریختن خون به حکم شرع خطاست
بریز خون صراحی که هست عین صواب
بیا به جان و سر خود که دردمندان را
به مرهمی که توانی زمان زمان دریاب
مگر که در سر زلفین او وزید صبا
که می وزد ز گلستان نسیم عنبر ناب
ترا به چشمه حیوان چرا کنم تشییه
که هست تشنه لعل تو گوهر سیراب
کنون که جور فراق از تو بر کمال آمد
ز دست دیده فتادم چو کاسه بر سر آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
نسیم آب بماند ببوی عنبر ناب
سرشگ ابر بماند بلؤلؤ خوشاب
گرفت باز کنون لاله برک جای ترنج
گرفت باز کنون عندلیب جای غراب
خروش بلبل بر شاخ گل بوقت سحر
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.