گنجور

 
کمال خجندی

به با رخ تو خود را بوجه می ستای

این نام حسن بروی بر عکس می نماید

د ای گل چه می گشانی پیش من این ورقها

گر ناز و شیوه نبود زینها چه می گشاید

درویش کوی خود را مرسوم غم رسانی

گفتی نشاید اما این بخل هم نشابد

دل فال زد برندی نام قدت بر آمد

کار صواب باشد هر جا الف بر آید

. زین زهد بسته بر خود من نیز دست شستم

رنگی که خام بندی زین بیشتر نباید

ذوق سماع دارم ای مطربان خاموش

بانگی زند بر چنگ نا نغمه ای سراید

طیع کمال از آن لب جامیست به لطافت

جز باده هر چه گویند او را فرو نیاید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

چون خُلد شد خراسان با شادی مُخلٌد

از شاه با سعادت محمودِ بن محمد

شاهی که بود خواهد تا دامن قیامت

هم ملک او مُهَنّا هم بخت او مؤیّد

شاهی که در سخاوت صد خسروست تنها

[...]

عین‌القضات همدانی

یک چیز ای برادر گر عشق رهبر آید

محبوب جان عاشق چون خیر محض باشد

ظهیر فاریابی

یا مَن حَویَ المَعالی بالصَارمِ المُهَند

لِلعالَمینَ مِنه ضَلَّ النَعیمُ سَرمد

ای بر فراز گردون قدرت نهاده مسند

برخور ز ملک باقی و ز دولت مخلد

قَاضَت عَلَی البرا یا مِن کفّکَ العَطایا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
عراقی

تشریف دست سلطان چوگان بود ولیکن

بی‌گوی، درون میدان، چوگان چه کاردارد؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه