مرا ز خاک ره آن مه همیشه کم دارد
بدین مشابه گدا را که محترم دارد
ز کیمیای حبانم نشان ده ای ره بین
که چشمم آرزوی خاک آن قدم دارد
بیاد روی تو جامی که داردم ساقی
هزار بار از آن جام به که جم دارد
دهان تنگ تو خواهد دلم مضایقه چیست
به خسته ای که ز غم روی بر عدم دارد
رخت به چشم ز خط چون نگیردشت زنگار
کسی که آینه جانی نهد که نم دارد
ز حیرته خط تو چون قلم بر انگشت
فرشته ای که در انگشت ها قلم دارد
کمال بر سر کویت چرا رمد ز رقیب
چر آهوی حرم است از سگی چه غم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساس عاشقانه و longing شاعر را بیان میکند. شاعر از خاکراه محبوبش یاد میکند و به نوعی خود را در مقام یک گدا میبیند که به احترام و عشق او معتقد است. او به دنبال نشانهای است که او را به محبوبش نزدیکتر کند و از خاطراتش با ساقی و جامی که به یاد او دارد، سخن میگوید. همچنین به دلبستگی و حسرتی اشاره میکند که در دلش بر اثر دوری از محبوب ایجاد شده است. در انتها، شاعر به مسابقه زیبایی و قدرت عشق اشاره دارد و به نوعی خود را در این بازی و رقابت احساس میکند.
هوش مصنوعی: من از خاک راه آن محبوب همیشه کم دارم، مثل گدا که برایش احترام قائل میشوند.
هوش مصنوعی: ای رهبر راه عشق، مرا به کیمیای محبت آشنا کن، زیرا چشمان من سخت آرزوی دیدن خاک پای آن محبوب را دارند.
هوش مصنوعی: هر بار که مینوشم از جامی که به یاد تو پر کردهام، هزار بار از آنچه جم دارد بهتر است.
هوش مصنوعی: دل من برای تو تنگ شده است، اما چرا میخواهی که در این احساس تنگنا عمل خوبی انجام ندهی، مثل کسی که از درد و غم فرار میکند و به عدم پناه میبرد؟
هوش مصنوعی: اگر زیباترین لباس به چشم کسی نبیند، چنان که آینهای که نم دارد، به چه کسی میتواند جلوه کند؟
هوش مصنوعی: از تعجب و شگفتی خط نوشته تو مانند قلمی است که در دست فرشته ای قرار دارد و او با آن بر روی انگشتانش نوشته میزند.
هوش مصنوعی: چرا کمال و زیبایی بر سر کوی تو فرار کرده است؟ چرا آهوی حرم باید از سگ نگران باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد
نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد
مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن
که دل چو وعده تو پای در عدم دارد
ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟
[...]
هنر بباید و رادی و مردمی و خرد
بزرگزاده نه آنست کو درم دارد
ز مال و جاه ندارد تمتعی هرگز
کسیکه بازوی ظلم و سر ستم دارد
خوشا کسیکه ازو بد بهیچکس نرسد
[...]
دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
به خَطُّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل
به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد
نه هر درخت تحمّل کند جفایِ خزان
[...]
خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد
اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
که از سفال خرابات جام جم دارد
منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس
به زهدم آنکه درین دیر متهم دارد
ردای سرخ ز می بر سر عصا بندم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.