گرچه سرو چمن از آب روانی دارد
نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد
به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات
خاک راهی که ز پای تو نشانی دارد
عاشق ار قد نو خوانده به گمان سرو بهشت
عاشق پاک نظر راست گمانی دارد
زان میان نیست نشان و سختی نیست در آن
سخن آنجاست کسی را که دهانی دارد
نسبتی کرد در آن سوی میانرا به خبال
کمرش بست خیالی که میانی دارد
ای که گفتی ز پیش اشک چو گلگون مدوان
با کسی گوی که در دست عنانی دارد
باره اندوه و غم بار بک روح کمال
بر دل و دیده گران نیست گر آنی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد زیبایی و جاذبهای است که در وجود یک شخص (که به نظر میرسد نماد یک معشوق باشد) نهفته است. شاعر به توصیف ویژگیهای ظاهری و باطنی او میپردازد و بیان میکند که حتی با وجود زیباییهای ظاهری دیگران، هیچکس نمیتواند به اندازه او جذاب و دلانگیز باشد. او به عشق و احساساتی که نسبت به این معشوق دارد اشاره میکند و نشان میدهد که عشق واقعی فراتر از ظواهر است و به درک عمیقتری از آن شخص نیاز دارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که با وجود درد و غمی که از عشق میکشد، این احساسات برایش گرانبها و باارزشاند.
هوش مصنوعی: هرچند که سرو چمن به خاطر آب جاری زیبایی دارد، اما نمیتوان در برابر قامت تو گفت که این زیبایی جان دارد.
هوش مصنوعی: لب تشنه به آب حیات اشاره میکند و این که خاک، مسیری را نشان میدهد که از پاهای تو پیدا میشود.
هوش مصنوعی: عاشق اگر به قامت زیبایی که به نظرش شبیه درختان بهشتی است، نگاه کند، به واقعیت دل پاکی دارد و به درستی میاندیشد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در میان تمام مسائل و چالشها، مهم ترین نکته این است که کسی باید قدرت بیان و ارتباط داشته باشد تا بتواند به درستی از افکار و احساساتش صحبت کند. وجود یک شخص با قدرت کلام میتواند به حل مشکلات و بیان منظورها کمک کند.
هوش مصنوعی: در آن سوی ارتباطی برقرار کرد و با خیال و نشانههایی که دارد، به اوپیوندی مستحکم داد.
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی، مانند گل چهره خود را از اشک پنهان کن و با کسی حرف بزن که در اختیار خود اختیارام میتواند بر داند.
هوش مصنوعی: بار سنگین اندوه و غم بر روح و دل انسان که در کمال است، چندان دشوار نیست اگر او آن را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
هر که در خانه چنو سرو روانی دارد
کافران از بت بیجان چه تمتع دارند
[...]
اندرین شهر دلم سرو روانی دارد
که ز شکر سخن از پسته دهانی دارد
چون خرامد نکند هیچ نظر از چپ و راست
نیست آگه که بهر سو نگرانی دارد
گر بشب خواب کند زنده نباشد آن کس
[...]
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
شیوهٔ حور و پری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب
[...]
دل به رویت هوس صحبت جانی دارد
جان به فکر دهنت عیش نهانی دارد
دیده چون اشک اگر در طلبت بشتابد
بگذارش که به رویت نگرانی دارد
تا دلم مذهب خوبان سبک روح گرفت
[...]
آن که از مشک به رخساره نشانی دارد
قامتی دلکش و باریک میانی دارد
چشم و ابروی تو و غمزه خونریز به هم
ترک مستی است به خود تیر و کمانی دارد
سر به گوش تو اگر زلف در آورد مرنج
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.