ز مستی چشم او هرگز به حال ما نمیافتد
به هر جانی بیفتد مست و او قطعا نمیافتد
چو خاک ره شوم زین پس من و سودای زلف او
که خاک راه را در سر جز این سودا نمیافتد
به کویت رند دُردیکش سبو بر سر برآید خوش
چه میها در سر است او را عجب کز پا نمیافتد
به روز صید هر تیری که اندازی و گردد گم
بیا آن در دل ما جو که دیگر جا نمیافتد
چه خوش افتاده است آن درّ یکتا بر بناگوشت
که بر گل قطره باران چنین زیبا نمیافتد
از دورت کی توان دیدن چو ننمایی به ما بالا
نمیبینیم مه تا چشم بر بالا نمیافتد
نخستین دیدهها افتد بر آن پا آنگهی سرها
به خاک پایت از تنها سر تنها نمیافتد
نمیافتد رقیب اصلا به روی آب چشم من
چه افتادست این خسی را که در دریا نمیافتد
شبی کآن مه به چرخ آید کمال آنجا فکن خود را
که صوفی در چنین رقصی به دور آنها نمیافتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذبه چشمان معشوق اشاره میکند و بیان میکند که مستی و عشق او هیچگاه حال او را تغییر نمیدهد. او به تمایل و اشتیاقش برای وصال معشوق میپردازد و میگوید که حتی به خاک راه او شدن نیز برایش کافی است. هرچند که در زندگی در جستجوی عشق است، اما در دامان محبت آن معشوق، احساس سرگردانی و حیرت دارد.
شاعر به تضاد بین عالم عشق و واقعیت زندگی اشاره میکند، و بیان میدارد که انسان از دیدن زیباییهای معشوق غافل نمیماند. در نهایت، او ذکر میکند که در آن شب خاص که معشوق به گردشش میپردازد، نه تنها دیگران، بلکه حتی عارفان و صوفیان نیز چنان جذبهای را تجربه نمیکنند. روح کلی شعر از احساس عمیق و شگفتی نسبت به عشق و زیبایی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: چشمهای او به خاطر مستیاش هرگز به وضعیت ما توجه نمیکند، حتی اگر جان بسیاری فدای او شود، او هرگز به حال ما نمیافتد.
هوش مصنوعی: از این پس همچون خاک راه خواهم شد و تنها به یاد زلف او خواهیم بود، چون خاک راه هرگز به چیزی جز این خیال نمیاندیشد.
هوش مصنوعی: مردی که به عشق تو دلداده و مست است، با لیوانی در دست به سوی تو میآید. خوشا به حال او که چقدر شوق و زندگی در وجودش هست و از این که زانو نمیزند، شگفتزده است.
هوش مصنوعی: در روز شکار، هر تیری که پرتاب کنی و گم شود، به دل ما بیا و بگو که دیگر جایی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زیباترین جواهر بر روی بدنت میدرخشد و جلوهای دارد که حتی قطرههای باران بر روی گلها را به این زیبایی نمیتوان دید.
هوش مصنوعی: وقتی دور هستی، نمیتوانیم تو را ببینیم، چون اگر خودت را به ما نشان ندهی، ما هم نمیتوانیم تو را در بالا ببینیم؛ تا زمانی که چشمام به بالا نیفتد.
هوش مصنوعی: چشمان نخستین بر پای تو میافتند و سپس سرها به خاک آن پای تو سقوط میکنند، اما سرها تنها از تنها جدا نمیشوند.
هوش مصنوعی: رقیب هرگز نمیتواند به چشمان من نزدیک شود، چون این شخص چقدر بیارزش است که حتی در دریا هم غرق نمیشود.
هوش مصنوعی: شبی که آن ماه زیبا به آسمان بیاید، خود را در فضا و فضای آن قرار ده، زیرا در این چنین حالتی، عارفان و زاهدان حتی در رقص و شادی آنها هم نمیتوانند وارد شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز استغنا خیالش را به ما پروا نمیافتد
نگاهش پرتو خور گر بود بر ما نمیافتد
مه رویش گهی تاب از غضب دارد گه از باده
به گلزار جمال او گل از گل وانمیافتد
اگر سررشتة کار اسیران بلا نبود
[...]
به سوی ما گذار مردم دنیا نمیافتد
کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمیافتد
منم مرغی که جز در خلوت شبها نمینالد
منم اشکی که جز بر خرمن دلها نمیافتد
ز بس چون غنچه از پاس حیا سر در گریبانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.