گنجور

 
کمال خجندی

دگر گفتی نجویم بر تو بیداد

مبارک مرد و آنگه کردی آزاد

چه منت باشد از میاد بیرحم

که پای مرغ بسمل کرده بگشاد

چه حاصل زآنکه شیرین از لب خویش

پس از کشتن دهد حلوای فرهاد

فراموشم نخواهی شد چو الحمد

در آن دم که به تکبیر آوری باد

به بادت می فرستم خدمت و باز

نمی خواهم که بر تو بگذرد باد

شدم خاک و به هر سو برد بادم

کسی کز دوست دور افتد چنین باد

کمال از خون دل تر سازه نامه

سلام خشک چون نتوان فرستاد

 
 
 
ناصرخسرو

ز جور لشکر خرداد و مرداد

تواند داد ما را هیچ‌کس داد؟

محال است این طمع هیهات هیهات

کس دیدی که دادش داد خرداد

ز بهر آنکه تا در دامت آرد

[...]

باباطاهر

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد

جهانرا گنده گردانید از باد

چرا خاکش نپوشیدند بر روی

که باگه این کند گربه چو افتاد

گه گربه بعهد ارسلان خان

[...]

انوری

اگر عالم سراسر ظلم گیرد

نیابد هیچ مظلوم از فلک داد

همه ظلم از نجوم و از فلک دان

که لعنت بر نجوم و بر فلک باد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه