دگر گفتی نجویم بر تو بیداد
مبارک مرد و آنگه کردی آزاد
چه منت باشد از میاد بیرحم
که پای مرغ بسمل کرده بگشاد
چه حاصل زآنکه شیرین از لب خویش
پس از کشتن دهد حلوای فرهاد
فراموشم نخواهی شد چو الحمد
در آن دم که به تکبیر آوری باد
به بادت می فرستم خدمت و باز
نمی خواهم که بر تو بگذرد باد
شدم خاک و به هر سو برد بادم
کسی کز دوست دور افتد چنین باد
کمال از خون دل تر سازه نامه
سلام خشک چون نتوان فرستاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیعدالتی و درد و رنجی که از سوی دوستان و نزدیکان میکشد، اشاره میکند. او از آزادی مردی صحبت میکند که پس از تحمل سختیها به آرامش رسیده است و میپرسد که چه فایدهای از میهمانی بیرحمی که به ما آسیب میزند، وجود دارد. همچنین به عشق شیرین و کشتن فرهاد اشاره میکند و میگوید که هرگز فراموش نخواهد شد، به ویژه زمانی که یاد او در دلش خواهد ماند. او احساسات عمیق خود را ابراز میکند و میگوید که نمیخواهد یاد کسی که دور است، فراموش شود. در نهایت، او به بیاحساس بودن سلامی که نمیتواند بفرستد، اشاره میکند و بیان میکند که چه شگفتانگیز است که از دل خونینش نیز نامهای مینویسد.
هوش مصنوعی: تو دوباره گفتی که به ستم بر تو نمینگرد، ای مردِ خوب بخت، و سپس تو را رها کردی.
هوش مصنوعی: چه انتظاری میتوان داشت از میدان بیرحم که پاهای مرغی را که به نازکی جراحت زیر تیغ رفته آزاد کرده است؟
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که کسی پس از کشتن، از لبان شیرینش حلوایی به دیگران بدهد؟
هوش مصنوعی: وقتی که در آن لحظه که با صدا و انرژی خاصی دعا میکنی، یاد من از خاطر نخواهی برد.
هوش مصنوعی: من پیامم را به تو میفرستم و نمیخواهم که باد پیامم را با خود ببرد و از تو دور کند.
هوش مصنوعی: من به حالت خاکی در آمدم و باد مرا به هر سمتی میبرد، کسی که از دوست دور میشود، به چنین حالتی دچار میشود.
هوش مصنوعی: کمال را با رنج و درد دل بوجود آورده و نامهای برای سلام فرستاده، هرچند به دلیل مشکلات نمیتوان آن را به راحتی ابلاغ کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.