با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد
با لب لعل تو جان چیست که همدم باشد
هر کرا دولت سودای تو شد دامن گیر
فارغ از محنت و آسوده دل از غم باشد
نسبت روی تو چنان نتوان کرد به ماه
که به حسن از رخ زیبای تو پر کم باشد
خنک آن جان که شد از آتش سودای نور گرم
خرم آن دل که به غمهای تو خرم باشد
گر دمی دست دهد روی تو دیدن مارا
حاصل از عمر گرانمایه همان دم باشد
مفلس کوی مغانرا به خرابات غمش
دولت جام به از مملکت جم باشد
گر ببوسیدن پایت برسد دست کمال
او بدین پایه به عشاق مقدم باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است و بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به آن میباشد. شاعر میگوید که هیچکس نمیتواند در دل غم عشق معشوقش محرم باشد و با جان عاشق همدمی کند. او اشاره میکند که هر کسی که به عشق معشوق مشغول شود، دیگر از غمها و دردها رها میشود. همچنین زیبایی معشوق به قدری است که نمیتوان آن را به هیچ چیزی مقایسه کرد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که حتی یک لحظه دیدن روی معشوق ارزشمندتر از تمام عمر است و عشق و محبت به معشوق بر تمامی مشکلات و غمها غلبه میکند.
هوش مصنوعی: کیست که دلش در غم عشق تو محرم باشد و بتواند با لبهای سرخ تو همصحبت شود؟ جان چیست که بتواند در کنار تو قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و آرزوی تو را در دل دارد، از مشکلات و رنجها رها میشود و با قلبی آرام زندگی میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوان چهره زیبای تو را با ماه مقایسه کرد، زیرا زیبایی تو به قدری بیشتر است که ماه در برابر آن کمرنگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از شوق نور، آتش دلش را تحمل کرده و خوشبخت آن دلی است که با یاد تو و غمهای تو شاداب و سرزنده باشد.
هوش مصنوعی: اگر فقط لحظهای بتوانم چهرهات را ببینم، آن لحظه به اندازه تمام عمر ارزشمند من خواهد بود.
هوش مصنوعی: بیپولی در کوی مغان را به خرابات غم ترجیح میدهد، زیرا داشتن یک جام شراب در آنجا بهتر از داشتن یک کشور ثروتمند است.
هوش مصنوعی: اگر دست کمال او به حدی برسد که بتواند پای تو را ببوسد، این نشان میدهد که مقام او در دل عاشقان بسیار والاتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد
این چنین نادره در ملک جهان کم باشد
پیش ما قصه به تزویر و به قرایی نیست
مرد عاشق بر ما اعلم و احکم باشد
رمز اسرار خدا را نتوان گفت بکس
[...]
سازم آن می نمکآلود که بیغم باشد
افگنم مشک در آن حقه که مرهم باشد
هست راحت الم کلبه احزان بر من
غم از آن خانه کنم وام که ماتم باشد
هر شبم عشق به افسون نوی بندد خواب
[...]
نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد
نشوم کشته در آن شهر که ماتم باشد
خجل آن کشته که چون تیغ کشد غمزهٔ دوست
احتیاجش به دم عیسی مریم باشد
گفت و گوهای حکیمانه نیالاید عشق
[...]
گر صفای حرم کعبه ز زمزم باشد
زمزم کعبه دل دیده پر نم باشد
تا نبندی ز سخن لب، نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد
دست حرص از دل سودازدگان کوتاه است
[...]
کس چرا بیهده با مردم عالم باشد
هیچ غم نیست ز تنهایی اگر غم باشد
نگشایند ز پا سلسله، سودا زده را
دل همان به که در آن طره پر خم باشد
نگسلد از پی هم مرحمت ساقی عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.