با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند
بر آب حد کیست که نقشی چنین زند
باید چو ساعد توز سیمش به آستین
هر کس که دست در تو چو آن آستین زند
رضوان ز شوق آنکه چو طوبی کنی خرام
جاروب راهت از مژه حور عین زند
جان و دلم فدات بگو غمزه را که باز
تیغی بر آن گمارد و نیری براین زند
زلف که داد مالش صد پهلوان به بند
باد صباش گیرد و خوش بر زمین زند
دزدیست طره تو که سرها برد بروز
ترکیست چشم تو که ره عقل و دین زند
جان آفرین زند چو دو چشم تو بر کمال
تبر از گشاد غمزه سحر آفرین زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر وصف زیباییهای معشوق و تأثیرات آن بر عاشق است. شاعر به زلف و چهره معشوق اشاره میکند و میگوید که زیبایی و لبخند او چون تیغی بر دل عاشق مینشیند. زلف معشوق به حدی زیباست که حتی پهلوانان را به بند میآورد و چشم او عقل و دین را به چالش میکشد. در نهایت، شاعر از جان خود برای معشوق فدایی میکند و زیبایی او را بینظیر و سحرآمیز میداند.
هوش مصنوعی: با زیبایی و حالت چهرهات، زلفی که از سر شانهات پایین آمده، بر روی آب چنان تصویری میسازد که هیچ کس نمیتواند مانند آن را خلق کند.
هوش مصنوعی: باید به رنگ و حال تو مانند سیم در آستین شود، زیرا هر کسی که با تو دست برمیدارد، باید چون آن آستین با تو مرتبط شود.
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر این که تو با زیبایی و لطافت خود، راهت را از مژههای حوریان پاک و صاف کنی، شاد و مشتاق است.
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را فدای تو میکنم. بگو که نگاهی به من بینداز، نه اینکه دوباره تیر و کمانی بر قلبم بزند و زخم جدیدی بر جای بگذارد.
هوش مصنوعی: زلفی که زیبایی و جذابیتش باعث اسارت صد جنگجو شده، حالا در دست باد بازی میکند و با طراوت بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: موهای تو همچون دزدی است که سرها را میبرد و چشمانت مانند زیبایی ترکهاست که عقل و دین را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: آفرینندهای که جان را خلق کرده، به زیبایی چشمهای تو احساسی شگفتانگیز میافزاید. غمزههای تو مانند تبر، زنگار غم را از دل میزدایند و صبحی تازه میآفرینند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلفت که بر سمن گرهی عنبرین زند
توقیع حسن بر ورق یاسمین زند
مهریست نقش خاتم دولت که آفتاب
آنرا ز مهر عارضی نو بر زمین زند
حیف است اگر به خاک سر کویت ای صنم
[...]
گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند
طالع بشمع کشته من آستین زند
مقبول روزگار نگشتیم و ایمنیم
ما را که برنداشته چون بر زمین زند
چاک دلم نه بخیه مرهم کند قبول
[...]
هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند
آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند
دور از تو ذرهٔ من دشمن همند
هر موج خون به شمع دلم آستین زند
ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.