گنجور

 
کمال خجندی

آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد

یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد

مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر

سعی بسیار نمودم ولی دست نداد

سالها رفت که خالی نیم از یاد کسی

که نباید همه عمرش ز من دلشده باد

آید آن روز که خواهد لب شیرین ای دل

عذر آن داغ که بر سینه فرهاد نهاد

من ز دست غم او گرچه فتادم از پای

هیچ کاری به جهان خوشتر ازینم نفتاد

دل هلال تن خود خواست غمش آمد و گفت

مخور این غم که منت زود رسانم بمراد

دوش میگفت فراق رخ جانان به کمال

که هنوزت رمقی هست ز جان شرمت باد

 
 
 
فرخی سیستانی

ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد

دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد

با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم

با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد

زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد

نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد

نوزتان سینه و پستان به دهن بر ننهاد

نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد

دل من بر دوره خون زد و دیده بگشاد

دل من برد بگفتار دل آزار بتی

که همه فعلش بند است و همه قولش داد

بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت

[...]

سوزنی سمرقندی

قاضی آن بد نسب خر روش ترک نژاد

که چو دید او کله کیسه زرش آمد یاد

آنکه بی سیم کسی نبد از ارش نگشاد

سیم وی دادی و از مهتری این دارد یاد

جاودان بادا آن جای طهارت آباد

[...]

اثیر اخسیکتی

یاد میدار که از مات نمی آید یاد

ای امید من و عهد تو سراسر همه باد

نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش

نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد

یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه