آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد
یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد
مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر
سعی بسیار نمودم ولی دست نداد
سالها رفت که خالی نیم از یاد کسی
که نباید همه عمرش ز من دلشده باد
آید آن روز که خواهد لب شیرین ای دل
عذر آن داغ که بر سینه فرهاد نهاد
من ز دست غم او گرچه فتادم از پای
هیچ کاری به جهان خوشتر ازینم نفتاد
دل هلال تن خود خواست غمش آمد و گفت
مخور این غم که منت زود رسانم بمراد
دوش میگفت فراق رخ جانان به کمال
که هنوزت رمقی هست ز جان شرمت باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق است. شاعر به کسی که هرگز به او توجه نکرده اشاره میکند و از درد و غم ناشی از این عشق ناکام سخن میگوید. او سالها در یاد آن شخص بوده و از غم او رنج میبرد، هرچند که این درد برای او یک نوع تسکین و شوق محسوب میشود. در نهایت، شاعر امیدوار است که روزی آن شخص به او توجه کند و به یاد مرهمی برای دردهایش بیفتد. در این شعر، احساس عشق و انتظار به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: کسی که هیچگاه با نگاهی به من رضایت نشان نداد، ای کاش از چشمهای بد و آزاردهنده دیگران دچار آسیب و گزند نشود.
هوش مصنوعی: لذت و خوشی از او در طول زندگی احساس کردم، اما هرگز نتوانستم به آن دست یابم.
هوش مصنوعی: سالها گذشته و من هنوز از یاد کسی که نباید، خالی هستم، کسی که تمام عمرش دلش به سوی من رفته است.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که دل شیرین تو، از یاد آن درد عمیق که فرهاد بر سینهاش برداشت، عذرخواهی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر غم او بینیاز شدم و از پا افتادم، اما هیچ چیز در جهان برای من خوشایندتر از این نیست که به خاطر او چنین حالتی دارم.
هوش مصنوعی: دل به صورت هلال شکل خواستههای جسم خود را میجوید، اما غم به او نزدیک میشود و میگوید نگران نباش، که به زودی به خواستهات میرسم.
هوش مصنوعی: شب گذشته سخن از جدایی چهره محبوب گفت که هنوز هم نشانههایی از زندگی در وجودت باقی مانده، ای شرم بر تو!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد
دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد
با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم
با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد
زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست
[...]
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد
نوزتان سینه و پستان به دهن بر ننهاد
نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد
این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من بر دوره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
[...]
قاضی آن بد نسب خر روش ترک نژاد
که چو دید او کله کیسه زرش آمد یاد
آنکه بی سیم کسی نبد از ارش نگشاد
سیم وی دادی و از مهتری این دارد یاد
جاودان بادا آن جای طهارت آباد
[...]
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.