آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن
لبهاش دل پسته خندان به دهن برد
برد آن روز که شطرنج جفا گستری آموخت
در اول بازی رخ خوبش دل من برد
می کرد حکایت در از آن لطف بناگوش
هر جا صنمی گوش سوی در عدن برد
در حسرت فلا تو ز بس گریه مرا آب
بر داشت چو خاشاک موی سر و چمن برد
دل بود به جان آمده در تن ز غریبی
در زلف تو بارش کشش حب وطن برد
پستاند رقیبم سر زلفت ز کف و رفت
نوشد مثل کهنه که خر رفت و رسن برد
آن دل که نبردند کمال او نر به صد سال
آن دل که غمزه به یک چشم زدن برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی از عشق و زیبایی معشوق میگوید. در آن اشاره شده که لبهای معشوق مانند دل پستهای هستند که شادی را به ارمغان میآورند. همچنین در باره بازی شطرنج و تسلط معشوق بر دل شاعر صحبت شده است. شاعر در حسرت و اندوهی عمیق به سر میبرد و با زلف معشوق مانند بارش باران رابطهای عمیق برقرار میکند. عشق و زیبایی معشوق جذبکننده و حتی سوزاننده است و در نهایت، دل شاعر با یک نگاه معشوق به تسخیر درآمده و شاعر شباهتهای او را با دلربایی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی او را میتوان برتر از مجسمههای زیبا دانست، چرا که لطافت چهرهاش و لبخندش دل را شاداب و سرزنده میکند.
هوش مصنوعی: روزی را به یاد میآورم که در آغاز بازی شطرنج، زیبایی رخ این بازی دل مرا ربود و جفا و فریبش را آموخت.
هوش مصنوعی: در دل داستانی را تعریف میکرد که از آن محبت و زیبایی که در گوش معشوق بود، هر جا که جایی از عشق پیدا میشد، توجه را به در بهشت میبرد.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوهای ناچیز و غمهایی که دارم، آنقدر گریه کردهام که مانند خاشاک، موهای سر و چمن را با خود برده است.
هوش مصنوعی: دل به شدت از دوری و غریبی رنج میبرد و در میان زلفهای تو احساس محبت به وطن را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: رقیب من از عشق تو به شدت دچار پریشانی شده و از دستش رفتهای. او همچون کهنهای است که در دستانش بماند و برود، مانند خر که بارش را میبرد و میرود.
هوش مصنوعی: دلهایی که عمرها در جستجوی کمال و زیبایی بودند، اما به دست نیاوردند، در مقابل دلهایی که با یک نگاه زیبا و دلربا همه چیز را به دست میآورند، ناچیز و کوچک هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی تو که رنگ از رخ گلهای چمن برد
هوش از سر و طاقت ز دل و تاب و توان برد
جز فتنه و آشوب ندانست دگر هیچ
چشمت که ز مردم سخن آورد، ز من بُرد
ار سوخت ز خود بلبل و افروخت ز خود گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.