مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت
خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست
چندان کشید ناله که آواز او گرفت
از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد
در هر گه که پای بوس توأم آرزو گرفت
زاهد به صحبت نو پر رندان درد نوش
آن روز بار یافت که بر سر سبو گرفت
شوق لبت به میکده اش برد موکشان
پیری که از مرید همه ساله مو گرفت
گلگون سوار بر ره عشق نو خیل اشک
در ریختند و روی زمین را فرو گرفت
ضایع مکن که حرف بود در بصر کمال
چشم تو سرمه ای که از آن خاک گو گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق توصیف میکند. شاعر از محبوبی میگوید که با زیباییاش دلها را میرباید و اشتیاق و احساسات عمیق عاشقانه را بیدار میکند. او به بوسه و ملاقات با محبوبش اشاره دارد که دل را شاداب و پر آرزو میکند. همچنین اشارهای به ارتباط با زاهد و رندان دارد که در میکده نوشیدنیهای عشق را تجربه میکنند. در نهایت به زیبایی چشمان محبوب و تأثیر آن بر احساسات اشاره میکند و میگوید که نگاه او مانند سرمهای است که از خاک برمیخیزد و زیبایی و کمال را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ماه زیبا ادعا کرد که جذابیتش بیشتر است، اما بر چهرهاش خطی افتاد که زیبایی جدیدی به آن بخشید و آن را زیباتر کرد.
هوش مصنوعی: بوی تو آنقدر دلانگیز است که مانند صدای آواز پرندهای خوشخوان، آنقدر در دل محتلم شد که ناله او به زیبایی آوازش تبدیل گشت.
هوش مصنوعی: در هر بار که پایت را میبوسم، آرزو میکنم که از زیبایی تو بهرهمند شوم و جانم را از عشق تو سرشار کنم.
هوش مصنوعی: در روزی که زاهد در جمع رندانی که درد عشق را مینوشند، به صحبت نشست، بار دیگر به معنای واقعی زندگی و لذتها پی برد.
هوش مصنوعی: میل و علاقه به لبهای تو باعث شد تا پیری که همیشه مرید و شاگرد داشت، سال به سال خود را در میکده ببیند و از آنجا موهایش را بگیرد.
هوش مصنوعی: سوار گلی که در مسیر عشق حرکت میکند، به قدری اشک ریخت که زمین را پر کرد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که کلمات و کلامی که در نگاه و دید تو وجود دارد، نباید بیارزش و بیهوده به حساب بیاید. زیبایی و کمال چشمان تو مانند سرمهای است که از خاکی گرفته شده و نشاندهنده عمق و غنای وجود توست. در واقع، اشاره به کارایی و ارزش نهفته در کلمات و نگاه دارد و اهمیت آنها را به تصویر میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت
نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
در ماهتاب دوش خرامان همی شدی
ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت
من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند
[...]
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینهپوش
[...]
سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت
ملک مزلزل دل دیوانگان عشق
آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت
ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن
[...]
ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت
عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت
جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال
سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت
فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید
[...]
حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت
یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید
از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت
دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.