زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت
نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
در ماهتاب دوش خرامان همی شدی
ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت
من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند
این چشم رو سیه که به روی تو خو گرفت
وقتی زبان طعن گشادم به بیدلی
اینک دل خراب مرا حق او گرفت
بوسیدم آن لب و ز شکر می ماند سخن
یعنی بخواهد این نمکم در گلو گرفت
ساقی، بیار می که چنان سوخت دل ز عشق
کز سوز این کباب همه خانه بو گرفت
ای پرده پوش قصه من، بگذر از سرم
کاین سرگذشت من همه بازار و کو گرفت
بس پارسا که از هوس شاهدان مست
در میکده در آمد و بر سر سبو گرفت
جان برده بود خسرو مسکین ز نیکوان
عشق تو ناگهانش در آمد، فرو گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف معشوق و تاثیر او بر شاعر میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق و دشواریهای عشق صحبت میکند و میگوید که با وجود زیباییهای او، نمیتوان تمام دنیا را به یک تار مویش نسبت داد. شاعر در شب زیبا به یاد معشوقش میافتد و احساس میکند که دیگر نمیتواند به روی خوش او فکر کند. همچنین از دل شکستگی و طعنهزنیهای خود به خاطر عشق سخن میگوید و میخواهد با نوشیدن می، شوق و درد خود را تسکین دهد. در نهایت، شاعر به عشق و تاثیرات آن بر زندگی و حالات خود اشاره میکند و به نقش معشوق در این احساسات اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: هرچند که زلف زیبا و گیسوی دلربا میتواند دنیایی را به خود جذب کند، اما نمیتواند همه چیز را تنها به یک تار مو درآورد.
هوش مصنوعی: در شب روشن ماه، تو با ناز و زیبایی به آرامی قدم میزدی و من، در شرایطی که چادر شب را در مقابلم نگه داشته بودم، تصویر زیبایت را تماشا میکردم.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم با کسی دیگر خوشحال باشم، وقتی که این چشمان سیاه من به چهره تو عادت کرده است؟
هوش مصنوعی: زمانی که زبانهام را به انتقاد و طعن باز کردم، در حالتی از ناامیدی، حال و روز بد دلم به حق او رسید.
هوش مصنوعی: لبان آن معشوق را بوسیدم که شیرینی آن به قدری بود که حسرت آن در دلم ماند، گویی کلامم را در گلویم حبس کرده و نمیتوانم به راحتی بیان کنم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و می را بیاور، که دل من به خاطر عشق به شدت سوخته است و این آتش طوری است که بوی آن همه جا را پر کرده است.
هوش مصنوعی: ای محافظ رازهای من، به من گذر کن و از من فاصله بگیر، زیرا این داستان من تمام زندگی و دنیای مرا در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: بسیاری از آدمهای پارسا و با تقوا، تحت تأثیر جذابیتهای دنیوی و دلرباییهای میهمانیها، به دنیای لذتها و خوشیها روی آوردند و در این میان، به خود اجازه دادهاند که به سوی خوشیها بروند و از آن لذت ببرند.
هوش مصنوعی: خسرو مسکین بهطور ناگهانی جانش را از دست داد و احساس کرد که عشق تو او را فرا گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینهپوش
[...]
سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت
ملک مزلزل دل دیوانگان عشق
آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت
ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن
[...]
مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت
خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست
چندان کشید ناله که آواز او گرفت
از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد
[...]
ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت
عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت
جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال
سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت
فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید
[...]
حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت
یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید
از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت
دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.