هست آن چشمیم و باز آن چشم میجوئیم مست
پیش بالابش حدیث سرو می گوئیم پست نیست
هست گفتند آن دهان را هر چه می گویند نیست
گفتند آن میانرا هر چه می گویند هست
دل شکست از غصه کآن ابرو ز چشم انداختش
شیشه پر خون بود از طاقی در افتاد و شکست
خون دل در هر رگ از شادی بجست از جای خویش
چون به قصد خون من از شست تو تیری بجست
گفته بود از غمزه پیکانها نشانم در دلت
هرچه گفت آن سنگدل بک یک مرا در دل نشست
مرحبانی داشت دل مقصود ازان مقصود دل
مرحبا ای دل گرت مقصود خواهد داد دست
تیم کشته مانده بود از نیم ناز او کمال
یک دو شیوه گر نمی کرد آن دو چشم نیم مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و عاطفی پرداخته و بیانی از شیفتگی و درد فراق است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از چشمان او به عنوان نماد عشق و دلباختگی یاد میکند. غم ناشی از جدایی و درد دل از دست دادن عشق، در کنار شادیهایی که از یاد او به وجود میآید، به تصویر کشیده شده است. شاعر با به کارگیری تصاویری چون تیر و پیکان عشق و دلدادگی، به طور کلی حالاتی از عشق، غم و شوق را به تصویر میکشد و تاکید میکند که این احساسات بر دل و روح او تاثیر عمیقی داشتهاند.
هوش مصنوعی: ما چشمی هستیم که به دنبال زیبایی بیشتری میگردیم و در حال حاضر در حال لذت بردن از زیباییهای زندگی هستیم. صحبت از زیبایی و لطافت همچنان ادامه دارد و هیچگاه از آن کم نمیشود.
هوش مصنوعی: میگویند هر چه از دهان خارج میشود، وجود دارد، اما هر چه در دل میگذرد، به آن اعتباری نیست.
هوش مصنوعی: دل به شدت ناراحت شد زیرا آن ابرو (ی معشوق) از چشم او دور شد. چشمش مانند شیشهای پر از خون بود که از بالای طاق سقوط کرده و شکست.
هوش مصنوعی: در هر رگم شادی جاری است و مانند خون دل به جوش آمده است، زیرا که تیر عشق تو به سمت من پرتاب شده و مرا به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: او گفته بود که نشان عشق و زیباییاش، مانند تیرهایی به دل من نشسته است. در دل تو هر چه سنگدل بگوید، فقط یک بار به من توجه کرد.
هوش مصنوعی: دل خواهان معشوق است و میگوید که اگر خواستهات را به دست آوردی، باید به من خوشامد بگویی. در واقع، این ابراز احساساتی است دربارهی ارتباط و وابستگی میان دل و معشوق.
هوش مصنوعی: تیم، به خاطر ناز و زیبایی او جانش را فدای عشقش کرده بود. اگر آن دو چشم کمی مست نمی بودند، دیگر هیچ کس نمیتوانست به او نزدیک شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.