مرد بی درد مرد این ره نیست
غافل از ذوق درد آگه نیست
بی رخ زرد و اشک سرخ بر رو
دعوی عاشقی موجه نیست
روشن و خوش صباح زنده دلان
ا جز به بیداری سحرگه نیست
سالک باکرو نخوانندش
آنکه از م اسوی منزه نیست
آستین کوته است شیخ چه سود
چون از دنیاش دست کوته نیست
خواجه تا کی زند زهستی دم
که شود زیر خاک ناگه نیست
جان برین خاک ره فشاند کمال
گر زند لال عشق بیره نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ دل را به کُنه او ره نیست
عقل و جان از کمالش آگه نیست
قبله امروز جز شهنشه نیست
هر که آید به در بگو ره نیست
عذر گو وز بهانه آگه باش
همه خفتند و یک کس آگه نیست
نگذارد نه کوته و نه دراز
[...]
هیچ اضداد را در او ره نیست
آن طرف کس ز خویش آگه نیست
تا ز هر بد عنانت کوته نیست
یک اعوذت اعوذبالله نیست
آنچه پیشِ تو بیش از آن ره نیست
غایت فکر تست اللّه نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.