ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است
آفرین بر پدری کش چو تونی فرزند است
نشمرندم دگر اهل نظر از آدمیان
گر بگویم به جمال تو پری مانند است
عاشق سرو قدت را نتوان کرد شمار
بر درختی عدد برگ که داند چند است
حور عین را چو سر زلف سیه چشمی بین
که ز کوی تو به فردوس برین خرسند است
بر در یار گر افزون نکند ناله زار
چه کند طالب دیدار که حاجتمند است
خوش بود موعظه و حکمت صاحب نفسان
نغمه نی شنو ار گوش دلت بره پند است
عکس لعلش اگر افتد به لب جام کمال
نوش کن چون شکر آن باشد که در وی قند است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زاغ در گلشن و بلبل بقفس در بند است
صالح طرفه غمین طالح دون خورسند است
یارب این سفلهنوازی ز فلک تا چند است
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.