گنجور

 
حکیم نزاری

ای حقه ی نقد جان بر طاق دو ابرویت

وی حلقه ی جان و دل پیرامن گیسویت

تشویش خردمندان از باد صبا بودی

گر هیچ گذر کردی بر سلسله ی مویت

از پیرهن یوسف تا بیش نگوید کس

بر باد فشان یک شب سامک چه ی خوش بویت

شاید که کند دعوی کز خلد همی آیم

آن را که گذر باشد بر خاک سر کویت

وصف لب شیرینت چون من که کند الّا

هنگام شکر خوردن طوطی سخن گویت

چون جام به کف گیری با آن همه گیرایی

گرمی نکند صهبا با نازکی خویت

تا چشم زدم بر هم بربود مرا از من

ختم است فسون کردن بر غمزه ی جادویت

جز با تو نمی باشم زیرا نتوان بودن

در مظلمه ی هجرت بی مشعله ی رویت

بی چاره نزاری را مرجع تو و ملجأ تو

عیبش نتوان کردن گر میل کند سویت

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت

ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت

وقتی به طفیل گوی بنواز سرم آخر

تا چند به هر زخمی حسرت خورم از کویت

گفتی که بدین سودا غمناک چه می گردی

[...]

کمال خجندی

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت

غمگین بهمه رونی در آرزوی رویت

تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر

می ماند و ما نشه بز خاک سر کویت

راضیم بدشنامی گر باد کئی ورنه

[...]

صغیر اصفهانی

ای قبله حق‌جویان محراب دو ابرویت

روی دل مشتاقان از هر طرفی سویت

نه گنبدگردون را پر کرده هیاهویت

در دیر و حرم مجنون بر سلسله مویت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه