گفتی از آن ماست دلت جان از آن کیست
اینجا نگر که داغ که آنجا نشان کیست
تن خاک شد بر آن در و هرگز به کوی تو
یک شب سگی نگفت که این استخوان کیست
باری مرا به حسرت درد نو سوخت جان
کا درد بی دوای نو درمان جان کیست
نرسم که رفت بوس ز شادی شوی هلاک
ای جان ز لب مپرس که این آستان کیست
گفتم به جان غم تو بخواهم خرید گفت
ای مفلس زبان زده بنگر زبان کیست
دشنام میدهی و میدانی اینقدر
کاین راحتم بگوش رسد از زبان کیست
هر لحظه پرسیم که تو زآن کینی کمال
آری همین قدر نشناسی که زآن کیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در جستجوی معشوق خود است و از درد و غم ناشی از دوری او سخن میگوید. او به پرسشهایی درباره هویت و وجود معشوق میپردازد و از احساسات عمیق خود در مواجهه با بیخبری و تنهایی سخن میگوید. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق و غم ناشی از آن قرار دارد و به وضوح میتواند حسرت و yearning خود را در مصائب زندگی و روابط انسانی به تصویر بکشد. هر پرسشی که مطرح میکند، به نوعی تجلی حس عمیق او از بیخبری و تلاش برای شناخت معشوق است. در نهایت، شاعر از ناسازگاری عشق و غم، و فقر عاطفی خود نیز سخن میگوید.
هوش مصنوعی: گفتی که دل تو مال ماست، اما جان تو به چه کسی تعلق دارد؟ به اطراف خود نگاه کن و ببین که نشان درد و سوز در کجاست و از چه کسی است.
هوش مصنوعی: تن من به خاک تبدیل شد و هرگز در کوی تو هیچ موجودی نمیگوید که این استخوان متعلق به کیست.
هوش مصنوعی: من به یاد گذشتهای که با درد و حسرت سپری شده، آتشسوزی در جانم حس میکنم. حالا این درد بیدوایی که دارم، کیستی که بتوانی مرهمی برای این درد تازه پیدا کنی؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم به آن شخص برسم که با شادی خود را فدای عشق کرده است. ای جان، از لب خود نپرس که این درگاه متعلق به چه کسی است.
هوش مصنوعی: گفتم میخواهم برای غمت بهای جانم را بدهم. او گفت: ای بیچاره، به زبان خودت نگاه کن که زبان کیست.
هوش مصنوعی: تو به من ناسزا میگویی و خودت خوب میدانی که این حرفها چقدر راحت از زبان چه کسی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر لحظه از تو میپرسیم که چه چیز تو را به کمال میرساند، اما در واقع همینقدر هم نمیدانی که این کمال از کجا ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یارب، که این درخت گل از بوستان کیست
وین غنچه شکر شکن از نقلدان کیست
باز آن پسر که می گذرد از کدام کوست
باز آن بلا که می رسد از بهر جان کیست
از خون نشان تازه همی بینمش به لب
[...]
یارب که آن درخت گل از گلستان کیست
وان پسته شکر شکن از نقلدان کیست
باز این قماشهای نفیس ازدکان کیست
وین طرفه رختهای نواز جامه دان کیست
از پوشیم بتاب و ببندم ز پیش بند
[...]
این تازه گل، که می رسد، از بوستان کیست؟
نخل کدام گلشن و سرو روان کیست؟
باز این نهال تازه، که سر می کشد بناز
سرو کشیده قامت نازک میان کیست؟
ای دل، ز تیر ابروی پر فتنه اش منال
[...]
یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من جدا
تا با که ، دوست گشته و همداستان کیست ؟
تا همچو ماه خیمه به سر منزل که زد
[...]
ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست
بر خو چیدن تو متاع دکانکیست
آنجاکه فرصت من وما تیر جسته است
ترسم نفس کشی و ندانی کمان کیست
سر برنیاوری چوگهر از سجود جیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.