گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

ساقی لب تو این کرم از من دریغ داشت

میها که داشت یک دو دم از من دریغ داشت

بنمود صد گرم به حریفان هزار حیف

بوسی دو نیز بر قدم از من دریغ داشت

دی گفتمش بگز لب خود را به من بده بر

آن نقل هم ز خویش و هم از من دریغ داشت

من مورم و نگین جم آن لب غریب نیست

گر خانم و نگین جم از من دریغ داشت

پشت دلم چو طاق دو ابروش خم گرفت

زین غم که زلف خم به خم از من دریغ داشت

ای نامه بر بیار تو باری سلام خشک

گر بار رشحه قلم از من دریغ داشت

بر در خواست تا شنود آه کس کمال

بانگ کبوتر حرم از من دریغ داشت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خاقانی

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌روی

کو بوی خود به صبح‌دم از من دریغ داشت

بوس وداعی از لب او چون طلب کنم

[...]

امیرخسرو دهلوی

آب حیات من که نم از من دریغ داشت

خاک رهش شدم، قدم از من دریغ داشت

من هر شبی نشسته ز هجرش به روز غم

او پرسشی به روز غم، از من دریغ داشت

گه گه به بوی او شدمی زنده پیش ازین

[...]

محتشم کاشانی

آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت

دریای لطف بود و نم از من دریغ داشت

صدنامهٔ بی‌دریغ رقم زد به نام غیر

وز کلک خویش یک رقم از من دریغ داشت

اغیار را به عشوهٔ شیرین هلاک کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه