حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
دل که چون گویست در میدان عشق آشفته حال
گر به چوگان نسبت زلفش کند بیهوده گوست
سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا
بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سبوست
لاف یکرنگی مزن با دوست هر ساعت کمال
تا چو گل بیرون نیائی خرم و خندان ز پوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و شور و شوق نویسنده نسبت به محبوبش را بیان میکند. او از خیالات و یادهای مربوط به محبوبش سخن میگوید و تأکید میکند که اگر کسی به عشق او دل بسته باشد، باید به این خیالات گوش فرا دهد. در بخشی از شعر، اشارهای به گیسوی محبوب و تاثیر آن بر خوابهایش دارد و میگوید که عشق او مانند چمنی است که در میدان عشق آشفته شده است. همچنین نویسنده به اهمیت صداقت و یکرنگی در عشق اشاره کرده و یادآور میشود که برای رسیدن به خوشحالی و آرامش باید از قیدهای ظاهری رها شود. در نهایت، مضمون کلی شعر حول محور عشق، یاد محبوب و اهمیت راستگویی در روابط عاطفی میچرخد.
هوش مصنوعی: هر لحظه خیال چهره دوست به در میکوبد. ای دل، اگر دلباخته او هستی، به این ارمغان گوش بسپار.
هوش مصنوعی: در صبح وقتی در خواب بودم، گیسوانش را به دست میگرفتم و از آن زمان تا حالا خیال خوشبوییاش در ذهنم مانده است.
هوش مصنوعی: دل در میدان عشق مانند گوی است که در حال پریشانی به سر میبرد. اگر کسی بخواهد زلف معشوق را با چوگان مقایسه کند، در واقع او بیهوده سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نگاه کن به سر بلندی که در اثر خوشقانونی و آداب معاشرت به من داده شده است. امشب به جای سجادهای که دیروز داشتم، سبویی بر دوش من است.
هوش مصنوعی: هرگز دروغین از دوستی خود و صداقت خود سخن نگو، زیرا تا زمانی که درونت خالی از نیرنگ و کینه نیست، میتوانی با آرامش و خوشحالی مانند گلی شکفته ظاهر شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست
خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
[...]
من به قول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
[...]
مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح، راکو، در هوا
تا نفس میآیدش، جان میدهد بر بوی دوست
دوست را هر دو جهان، گرچه هوا دارند و من
[...]
مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست
حسن مطلع بین که در مطلع حدیث روی دوست
آن خط از رحمت به خط سیر آمد آبتی
از زبان بیدلان تفسیر این آبت نکوست
ورد صبح و ذکر شامم وصف آن رویست و مو
[...]
پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست
آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست
قاصد خونست ما را آنکه میگوئیم یار
دشمن جانست ما را آنکه میداریم دوست
از ضعیفی تار موئی شد وجودم، این عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.