گنجور

 
کمال خجندی

بی تو از دردم آرمیدن نیست

وز توأم طاقت بریدن نیست

گر تو شمشیر میکشی ما را

زهرة آه بر کشیدن نیست

آه ما با نو کی رسد کانجا

باد را ممکن رسیدن نیست

بار در پیش چشم تست ای اشک

حاجت هر طرف دویدن نیست

خواستم بوسه از آن دهان نشنید

رسم خردان سخن شنیدن نیست

گفتمش از دهانت ای بت چین

کام من غیر لب گزیدن نیست

چین در ابرو فکند و گفت کمال

نقش چین جز برای دیدن نیست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
عراقی

سیب سیمین برای چیدن نیست

زو نصیب تو غیر دیدن نیست

سعدی

روز وصلم قرار دیدن نیست

شب هجرانم آرمیدن نیست

طاقت سر بریدنم باشد

وز حبیبم سرِ بریدن نیست

مطرب از دست من به جان آمد

[...]

کمال خجندی

بی تو از دردم آرمیدن نیست

وز توأم طاقت بریدن نیست

نظام قاری

روز وصلم قرار دیدن نیست

شب هجرانم آرمیدن نیست

چون زرم بهر نوخریدن نیست

چاره جز کهنه را دریدن نیست

یک تن بی لحاف و زیر افکن

[...]

وحشی بافقی

وقت برقع ز رخ کشیدن نیست

رخ بپوشان که تاب دیدن نیست

بر من خسته بین و تند مران

که مرا قوت دویدن نیست

با که گویم غمت که در مجلس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه