هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی
اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی
دل چاره درد تو به این کرد که خون شد
این چاره نبودی دل بیچاره چه کردی
میسوخت سراپای وجودم ز دل گرم
گرمی نزدم هر دم ازین غم دم سردی
حوران کفن من همه در روی بمالند
با خاک لحد گر برم از کوی تو گردی
عاشق بشه فرد یگانه ننشیند
گر نیست چو فرزین ز دو عالم شده فردی
کو بار سبک روح که بهر دل مجروح
سازیم ز خاک قدمش مرهم دردی
تا چند کمال این همه درمان طلبیدنه
رنجی بر و دردی طلاب از باطن مردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای عاشقانه میپردازد. شاعر از عشق و دردی که بر دوش دارد سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه این درد به بخشی از وجودش تبدیل شده است. او اشاره میکند که اگر عشق و درویش نبود، چه حالی دچار میشد. دلش با خون، نشانهای از عمق این درد دارد و از غم و سوزش درونی خود ناله میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که به رغم تلاشهایش برای درمان این درد، کماکان در جستجوی آرامش و شناخت بهتر خود و عشقش است.
هوش مصنوعی: هر لحظه چیزی تازه و نو به ما میرسد، هدیهای از درد. اگر عاشق درویش نبودی، چه زحمتی را تجربه میکردی؟
هوش مصنوعی: دل برای تسکین درد تو از شدت غم و ناراحتی به خونریزی افتاد، اما این راهحل مناسبی نبود. دل بیچاره هم نمیداند چه کار کند.
هوش مصنوعی: وجودم به شدت تحت تاثیر درد و دلگیری است و در هر لحظه از این غم، احساس سردی میکنم. اگر چه از گرمای عشق سخن میگویم، اما درونم میسوزد و رنج میکشم.
هوش مصنوعی: اگر به دیدن من بیایند، زنان بهشتی لباس من را بر خاک قبرم بمالند.
هوش مصنوعی: اگر فردی عاشق شود و به عشقش بیندیشد، پس باید به دنبال کسی خاص و بینظیر باشد؛ چرا که اگر مثل فرزین نباشد، در واقع هیچ چیز از دو جهان برای او معنا نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: کسی را که با روح轻 و آزادش، میتوانیم دل زخمخوردهامان را التیام ببخشیم، مانند پشتیبانی از خاک زیر پایش، به ما آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: چرا این همه جستجوی کمال و درمان را ادامه میدهی؟ دردی که از درون آدمها بیرون میآید، نتیجه تلاش برای مردانگی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی
در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی
وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
جان پدر و جان برادر به تو شادست
[...]
ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی
دورم به فراق تو ز هر خوابی و خوردی
این سرخی من و زردی رخ تست
ورنه من مسکین کیم از سرخی و زردی؟
بدخواه که بر دوری ما رشک چنین برد
[...]
از من به قوام این بگو: الحق که نه مردی
زین کار که کردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.