گنجور

 
کمال خجندی

بنفشه دسته بر ارغوان است

گرت بر لاله سنبل سایه بان است

لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت

که در وی لؤلؤ لالا نهان است

هلات ابروی و خورشید طلعت

عذارت ماه و قد سرو روان است

دلم زلف پریشانت چو بربود

مرا آشفتگی کار از آن است

میان و موی تو فرقی ندارد

که میداند که آن موی این میان است

بتا هر دم مکن قصد روانم

اگرچه حکم تو بر من روان است

مجری از من جدائی ای دلارام

که دیدارت مرا آرام جان است

نیم از غمزهات ایمن زمانی

چو چشمت فتنه آخر زمان است

کمال از شوق لعل شکربنت

بغایت طوطی شیرین زبان است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

بگردان روی دل از فکرت بد

که بد کردن نه کار بخردان است

بدی اندیشه کردن در حق خلق

بدی کار تو در وی نهان است

کسی که نیکی اندیشد به هر کس

[...]

عطار

جهانی جان چو پروانه از آن است

که آن ترسا بچه شمع جهان است

به ترسایی درافتادم که پیوست

مرا زنارِ زلفش بر میان است

درآمد دوش آن ترسا بچه مست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

چه روی است آن که پیش کاروان است

مگر شمعی به دست ساروان است

سلیمان است گویی در عماری

که بر باد صبا تختش روان است

جمال ماه پیکر بر بلندی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه