کدام سر که ندارد دماغ سودایی
کدام دل که بود خالی از تمنایی
کجاست پای روانی کدام دست و دل است
نیست بسته به زنجیر زلف زیبایی
مکن ملامتم ای مدعی در این دعوی
هست در سر هر کس به قدر سودایی
چو صبح اگر نفسی میزنم ز مهر مهیست
بود هر آینه این دم زدن هم از جایی
بیا و سرو قد خویش عرضه کن بر ما
همچو سرو قدت نیست مجلسآرایی
حدیث سرو چمن با قدت نباید راست
که پیش او نتوان گفت زیر و بالایی
چنان ربوده حسن تو شد وجود کمال
که هیچگونه ندارد به خویش پروایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات انسانی و عشق و زیبایی میپردازد. شاعر به سر و دل کسانی اشاره میکند که خواهان عشق و زیبایی هستند و هیچ کس نیست که از این تمنا خالی باشد. او به زیباییهایی چون موی معشوق اشاره میکند و از قدرت این زیباییها در جذب دلها سخن میگوید. شاعر همچنین از ملامت دیگران در مورد اشتیاقهای عاشقانه پرهیز میکند و تأکید میکند که هرکس در دل خود نوعی خواسته و آرزو دارد. در نهایت، او زیبایی معشوق را چنان وصف میکند که هیچ چیز دیگر در برابر آن نمیتواند عرض اندام کند و حتی خود زیبا نیز به این حقیقت آگاه است و از آن غفلت نمیکند.
هوش مصنوعی: کدام انسانی است که بدون آرزو و خواسته باشد و کدام دل است که از رویا و آرزوی چیزی خالی باشد؟
هوش مصنوعی: کجا هست آن روح آزاد و کدام دل و دست است که به زنجیر زیبایی موهای او گرفتار نشده باشد؟
هوش مصنوعی: ای مدعی، مرا سرزنش مکن؛ زیرا در این جدال هر کسی به اندازه آرزوها و خیالاتش دچار مشکل و چالش است.
هوش مصنوعی: هرگاه صبح هوایی تازه میکنم، نشان از عشق و محبت است و میتوان گفت که این نفس کشیدن نیز از منبعی خاص و پربار نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: بیایید و زیبایی و قامت خود را به ما نشان بدهید، چرا که هیچ کس نمیتواند مانند شما در این مجلس جلوهگری کند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، دیگران نمیتوانند درباره تو با تو صحبت کنند، زیرا تو به قدری منحصر به فرد هستی که هیچ چیزی نمیتواند برابری کند.
هوش مصنوعی: وجود کمال به حدی تحت تأثیر زیبایی تو قرار گرفته که هیچ توجهی به خود ندارد و همه چیز را فراموش کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.