چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی
ترحمی به غریبان بینوا نکنی
به دشمنان مخالف بسر بری باری
به دوستان وفادار جز جفا نکنی
چو کام ماندهی ز آن دهان بگو با ما
که این مضایقه با دیگران چرا نکنی
نو پادشاه جهانی و ما گدا چه سبب
که التفات به حال من گدا نکنی
به وعده چند دهی انتظار وصل مرا
چو حاجت دل بیچاره ای روا نکنی
ثواب کار من است آنکه بر نشانه دل
به نوک غمزه کشی ناوک و خطا نکنی
کمال دل شده بیگانه شد ز خویش و هنوز
تو همچنان به وصال خود آشنا نکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به معشوق میگوید که چرا به بندگان و غریبان بینوا توجهی نمیکند و به جای محبت به دوستان، به آنها جفا میورزد. او از معشوق میخواهد که اگر از آن دهان کام میگیرد، علت مضایقهاش با دیگران چیست. همچنین میگوید که او نو پادشاه است و او فقط یک گداست، پس چرا به حال او توجه نمیکند. شاعر به ناامیدی از وعدههای معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که به دل بیچارهاش توجه کند. در نهایت، او از کمال دل خود میگوید و اینکه هنوز معشوق به وصال نزدیک نشده است.
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث شده است که به ما توجهی نداشته باشی و بر غریبان بیپناه رحم نکنی؟
هوش مصنوعی: اگر به دشمنان خود سخت بگیرید، به دوستان وفادار زبان بدی نرانید.
هوش مصنوعی: اگر از آن دهان، کام تو باقی مانده است، بگو با ما که چرا این محدودیت را با دیگران اعمال نمیکنی؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه تازهکار دنیا، ما گدایان چه مشکلی داریم که به حال ما توجهی نمیکنی؟
هوش مصنوعی: به من وعده نده که منتظر وصالت بمانم، چون اگر خواستهی دل رنجیدهام را برآورده نکنی، به دردسر میافتم.
هوش مصنوعی: پاداش کار من به این است که تو با نگاه ملیح و فریبندهات بر دلم تأثیر بگذاری و اشتباهی مرتکب نشوی.
هوش مصنوعی: دل به کمال رسیده و دیگر به خود و احساساتش بیگانه شده، اما تو هنوز هم به آشنایی با وصالت بیتوجهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر کسی پسری را از آن تو بکشد
به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی
اگر کشندۀ فرزند مصطفاست یزید
حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی؟
تو بر کشندۀ فرزند خود مکن لعنت
[...]
نه عهد کردهای آخر که قصد ما نکنی
چرا جفا کنی و عهد را وفا نکنی؟
چو آگهی که نداریم جز لبت کامی
روا بود که ز لب کام ما روا نکنی؟
ز ما نیامده جرمی، خدا روا دارد
[...]
گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی
که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی
اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام
مرا غلط به گدایان پارسا نکنی
غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.