گنجور

 
خیالی بخارایی

رنجور عشق را سر ناز طبیب نیست

یعنی طبیب خسته دلان جز حبیب نیست

تنها نه ما وظیفهٔ انعام می خوریم

از خوان رحمت تو کسی بی نصیب نیست

گر یاد می کند ز غریب دیار خویش

هیچ از کمال مرحمت او غریب نیست

گوشی که شد ز ولولهٔ چنگ و نی گران

شایستهٔ نصیحت و پند ادیب نیست

بگشا دری به روی خیالی ز باغ وصل

مرغی که صید تست کم از عندلیب نیست