گنجور

 
خیالی بخارایی

کجا باشد چو می روشن ضمیری

که دارد به ز ساغر دستگیری؟

جوانی کو ننوشد بادهٔ شوق

ز دست نازنینی دلپذیری

اگر پیری رسد آن بی ارادت

ورا نبود نصیب از هیچ پیری

چه گویم چیست چشم دلفریبش

گزین شوخی بلای بی نظیری

به امّیدی سپر کردیم سینه

که با ما هم رسد ز آن غمزه تیری

خیالی کیست پرسیدی بر این در

که خواهد بود درویشی فقیری