گنجور

 
خیالی بخارایی

گر به رویت کنند نسبت حور

جان من نسبتی ست دورادور

سرِ کویِ تو تا ندید، نشد

باغ فردوس معترف به قصور

آن چنان شد ز رشک روی تو ماه

که نمانده ست در رخ او نور

هرکسی چون به دور نرگس تو

مست جام غم است نامخمور

ما به سودای ابرویت آن به

که نگیریم گوشه‌ای و حضور

ای خیالی ز ننگ میری به

که به نام نکو شوی مشهور

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode