گنجور

 
خیالی بخارایی

هردم به صورتی یار دیدار می‌نماید

گه نور می‌فروزد گه نار می‌نماید

آیینه صدهزار است لیکن جمال جانان

در هر یکی به نوعی دیدار می‌نماید

با وعده‌ای ز وصلش قانع مباش هرچند

زو اندک التفاتی بسیار می‌نماید

قطع طریق معنی آسان رهی‌ست ای دل

لیکن بر اهل صورت دشوار می‌نماید

گر عاقلی خیالی غافل مرو در این ره

زیرا که این بیابان خونخوار می‌نماید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

نه یار هرکسی را رخسار می‌نماید

نه هر حقیر دل را دیدار می‌نماید

در آرزوی رویش در خاک خفت و خون خور

کان ماه‌روی رخ را دشوار می‌نماید

بر چار سوی دعوی از بی‌نیازی خود

[...]

مولانا

نی دیده هر دلی را دیدار می‌نماید

نی هر خسیس را شه رخسار می‌نماید

الا حقیر ما را الا خسیس ما را

کز خار می‌رهاند گلزار می‌نماید

دود سیاه ما را در نور می‌کشاند

[...]

صائب تبریزی

آن چشم اگرچه خود را بیمار می‌نماید

غافل مشو ز مکرش عیّار می‌نماید

دزدیدن تبسم پیداست از لب او

آبی که در عقیق است ناچار می‌نماید

دشواریی ندارد راه فنا ولیکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه