گنجور

 
خیالی بخارایی

گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کشید

به ز ناز سرو کز باد هوا باید کشید

با وجود قامتت سوسن ز رعنائی و لطف

گر کند دعوی زبانش از قفا باید کشید

ما اگر مشگ ختا گفتیم زلفت را به سهو

تو کریمی عفو بر فکر خطا باید کشید

گر بپرسند از پریشان حالی ما روز حشر

سر چو زلفت از خجالت زیر پا باید کشید

تا خیال قدّ و رخسارش خیالی در دل است

منّت شمشاد و ناز گل چرا باید کشید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید

پای در دامان و دست از مدعا باید کشید

بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست

کز طبیبان منت از بهر دوا باید کشید

منت دریا کشند ار قطره ای احسان کنند

[...]

صائب تبریزی

پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید

اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید

نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را

در محیط بیکران دست از شنا باید کشید

گر نمی آیی برون از خود به استقبال مرگ

[...]

جویای تبریزی

دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید

خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید

تلخ و شیرین تا به کام خواهشت یکسان شود

ساغر لبریز تسلیم و رضا باید کشید

در سواد هند خوش در کشمکش افتاده ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه