گنجور

 
خیالی بخارایی

دلم جز با غمت خرّم نباشد

دوای ریش جز مرهم نباشد

اگر شبهای تنهایی رفیقم

غمِ روی تو باشد غم نباشد

تویی مقصودم از جان ورنه بی تو

نباشد غم اگر جان هم نباشد

گرم چیزی نباشد هیچ در دل

تو باشی هیچ چیزی کم نباشد

دلی بی غم طلب کردم خرد گفت

مجو چیزی که در عالم نباشد

چه سود از لاف یاری ای خیالی

چو بنیاد وفا محکم نباشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

دلم بی روی تو خرم نباشد

چو دلبر نیست دل بی غم نباشد

اسیرم عشق را، غمگین ازآنم

اسیر عشق را غم کم نباشد

به بوسی مرهمی نه بر دل من

[...]

نظامی

سِزد گر با من او همدم نباشد

ز کس بختم نبُد زو هم نباشد

عطار

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپای خیزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه