تاب رویت به فروغ مه تابان ماند
سر زلفت به شب تیرهٔ هجران ماند
گر به این قامت و رخسار به گلزار آیی
سرو پا در گِل و گُل سر به گریبان ماند
می زند لاف سکون عقل ولی چشم تواش
به طریقی برد از راه که حیران ماند
دل آشفتهٔ خود را به تمنّای رخت
جمع دارم اگر آن زلف پریشان ماند
عاقبت گفت به مردم سخنِ راز من اشک
راز عاشق سخنی نیست که پنهان ماند
ای خیالی شب محنت گذرد تیره مشو
هیچ حالی چو ندیدیم که یکسان ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و احساسات عمیق عاشقانه است. شاعر از زیبایی معشوق و تاثیر او بر زندگیاش سخن میگوید. او با اشاره به زلف و قامت معشوق، به زیباییهای او در مقایسه با گلها و درختان اشاره میکند. همچنین، شاعر به عواطف خود و دلتنگیاش میپردازد و میگوید که راز عشق قابل پنهان کردن نیست. در نهایت، او به امید گذراندن شبهای سخت و تاریک، ابراز امیدواری میکند که حالتی پایدار وجود ندارد و هر چیزی تغییر میکند.
هوش مصنوعی: نور چهرهات مانند نور ماه میدرخشد و زیبایی موهایت در شب تاریک جدایی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر تو با این قامت و چهرهات به باغ گل بیایی، قد و قامتت در گل و شن خواهد ماند و سر تو در گِل و گل پنهان میشود.
هوش مصنوعی: عقل به خود میبالد و ادعا میکند که آرام و راضی است، اما چشمان تو به گونهای مرا به راهی میکشند که در آن سردرگم میمانم.
هوش مصنوعی: دل پریشان خود را برای دیدن تو آماده کردهام؛ اگر آن زلف معرکهات همچنان بینظم بماند.
هوش مصنوعی: در نهایت، او به مردم گفت که راز من چیست. اشکهای عاشقانهام چیزی نیستند که بتوان آن را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: ای خیال شب، از سختیها و مشکلات نترس و ناامید مباش. ما هم تجربه کردهایم که هیچ چیزی برای همیشه ثابت نمیماند و همه چیز در نهایت تغییر میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
[...]
گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند
هر چه مجموعه دل هاست پریشان ماند
چو درآیم خم زلف تو به چوگان بازی
ای بسا گوی که در حسرت چوگان ماند
واقف از معنی خورشید ازل دانی کیست
[...]
راستی روی نکویش به گلستان ماند
خط و خالش به گلو سبزه وریحان ماند
نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ
که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.