هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به لحظه سپیده دم اشاره میکند که صدای خروس به خاطر فرا رسیدن سحر نوحهگری میکند. این نوحهگری نشاندهندهای است که شب به پایان رسیده و عمر یک شب گذشته است، در حالی که انسانها از آن بیخبرند. در واقع، شاعر در تلاش است تا به اهمیت زمان و آگاهی از گذر آن اشاره کند.
پوریا۱۳ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ نوشته:
این رباعی به ابوالسعید ابوالخیر هم منسوب است در رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650 متاسفانه ما هرگز مطمئن شویم که این رباعی از کدام یکا از این بزرگان است
پوریا۱۳ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۴ نوشته:
این رباعی به ابوسعید ابوالخیر هم منسوب است در رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650 متاسفانه ما هرگز نمیتوانیم مطمئن شویم که این رباعی از کدام یک از این بزرگان است
محمدرضا بهزادی در ۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۰ نوشته:
با سلام این رباعی رو شجریان در البوم “رباعیات خیام” خونده ولی نمیشه این رو به قسمت {{این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟}}اضافه کرد چون آلبوم رباعیات خیام توی پیش فرض البوم های شجریان نیست. لطفا اصلاح کنید. با تشکر
Dr.Mazluminejad در ۵ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۶ نوشته:
درود بر یاران و زحمتکشان گنجور با وجود اینکه این رباعی زیبا ، نغز و پر مغز به ابوسعید ابوالخیر هم نسبت داده شده ، اما مبحث کوتاهی عمر و حسرت از دست دادن ایام در رباعیات خیام بیشتر ظاهر شده است. علاوه بر این تفکر حکیمانه رباعی بر اندیشه عارفانه می چربد لذا به نظر می رسد کفّهی خیامی بو ن رباعی سنگین تر است. یا حق
- خروسِ سحری: خروسی است که فقط هنگامِ سحر آواز سر می دهد و مانندِ خروسِ بی محل! که گاه و بیگاه می خواند، نیست
- سپیده دَم: بامداد، سحر، زمانِ گرگ و میش قبل از صبح
- نوحه گری: گریه و زاری با صدایِ بلند
- نِمودند: نشان دادند
- آیینه یِ صبح: صبح به آیینه ای تشبیه شده که گذرِ عُمر را به وضوح نشان می دهد
برداشت آزاد:
آیا می دانی چرا خروس هنگامِ سحر شروع به آواز خوانی می کند؟ در واقع این آواز، آه و ناله ای است سوزناک از بی خبری و نا آگاهی ما از آنچه که هر روز در حال از دست دادن آن هستیم. صبح همچون آیینه ای است که به وضوح گذرِ شبی از عُمرمان را نشان می دهد و این در حالیست که ما اصلا متوجه نیستیم که این شبی که گذشت بخشی از عمر کوتاه ما بود که دیگر بر نخواهد گشت!
سرودِ مجلسِ جمشید گفته اند این بود
که جامِ باده بیاور که جَم نخواهد ماند
غنیمتی شُمَر ای شمع! وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
بدین رواقِ زِبَرجَد نوشته اند به زَر
که جز نکوییِ اهلِ کرم نخواهد ماند
دیوان حافظ » غزل ۱۷۹
- جمشید: جمِّ درخشان ، از پادشاهان ایرانِ باستان که ۷۰۰ سال بر جهان پادشاهی کرد. در شاهنامه، تمدن بشری به دورانِ پادشاهیِ وی نسبت داده شده است. سرانجام بخاطر خودپسندی و ناسپاسی پادشاهی را از دست داد و گرفتار ضَحّاک شد و با اره به دو نیم شد!
- جامِ باده بیاور: بیا شادمانی کنیم و از تاریکی و پلیدی دوری کنیم، بیا خوب باشیم و خوبی کنیم تا شادی واقعی و پایدار را در اعماقِ وجودمان حس کنیم
- غنیمتی شُمَر: قدردانِ تک تکِ لحظه هایِ زندگی باش
- شمع: مردم، که عاشق را نیز شامل می شود
- وصلِ پروانه: داشته ها و یافته ها، حال خوش و احساس شادی، یکی از این نعمتها می تواند رسیدنِ به معشوق باشد
- معامله: زندگی، حالِ خوش
- تا صبح دَم: اشاره به زندگی کوتاهِ ما و خوشیهایِ زودگذر و ناپایدارِ دنیا دارد
- زِبرجد: سنگِ قیمتی است که در صنعت جواهرسازی استفاده می شود
- رواقِ زِبَرجَد: گنبدِ ساخته شده از سنگ قیمتی آبی رنگ، آسمانِ نیلگون
- به زَر: با آبِ طلا
- که جز: تنها, فقط
- نکوییِ اهلِ کرم: بخشش و خوبیِ خوبان و سخاوتمندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به لحظه سپیده دم اشاره میکند که صدای خروس به خاطر فرا رسیدن سحر نوحهگری میکند. این نوحهگری نشاندهندهای است که شب به پایان رسیده و عمر یک شب گذشته است، در حالی که انسانها از آن بیخبرند. در واقع، شاعر در تلاش است تا به اهمیت زمان و آگاهی از گذر آن اشاره کند.
هوش مصنوعی: در اوایل صبح و هنگامی که خروس سحری آواز میخواند، آیا میدانی چرا اینگونه گریه و نوحهسرایی میکند؟
هوش مصنوعی: در روز روشن، زندگیات را مانند تصویری در آینه نشان دادند که شب عمر تو سپری شده و تو هیچ خبری از آن نداری!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
همین شعر » بیت ۱
هنگام سپیدهدم خروس سحری،
دانی که چرا همیکند نوحهگری؟
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
شمشاد قد و نوش لب و عاج بری
سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری
هم سرو روان و هم بت کاشغری
مر حورا را تو سخت نیکو پسری
ای خالق ذوالجلال هر جانوری
وی رهرو رهنمای هر بی خبری
بستم کمر امید بر درگه تو
بگشای دری که من ندارم هنری
گرزین دل سوخته برآید شرری
در دایره ثری نماند اثری
گر پیش توام هست نگاراخطری
بردار حجاب هجر قدر نظری
روزی که چو باد پیش من برگذری
دردسر و رنج دل و خون جگری
وآن شب که چو مه به روی من در نگری
نور جگر و قوت دل و تاج سری
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.