هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به فردی اشاره میکند که باید از زندگی بهره ببرد و از تنهایی رنج میبرد. او هشدار میدهد که رازهای درونش را با کسی در میان نگذارد، زیرا هر لالهای که پژمرد، دوباره شکوفا نخواهد شد. به طور کل، این شعر به ناپایداری زندگی و ضرورت بهرهمندی از لحظات میپردازد.
باید همیشه شاد بود و هیچ غمی به دل راه نداد، چرا که قطعا مرگ ما فرا می رسد و تنها و بی کَس و کار باید سالیانِ سال زیر خاک بود و حسرتِ زندگی نکرده را خورد. زندگیِ انسان شبیه به عُمر کوتاهِ گلِ لاله است که وقتی پژمرد، دیگر شکوفایی دوباره نخواهد داشت. ظاهرا کسی از این واقعیتِ محض و قطعی اطلاعی ندارد یا نمی خواهد داشته باشد که این چنین زندگیِ خویش را در سردرگمی و بیهودگی سپری می کنند. مبادا این رازِ پنهانیِ مُردن! را افشا کنی که تو نیز با این کار عُمرِ خود را به هدر می دهی! چرا که "چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است" !
رفیقِ مهربان و یارِ همدم
همه کس دوست می دارند و من هم
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
زِ عُمرِ مانده روزی می شود کم
بُرو شادی کن ای یارِ دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مَخور غم
سعدی» دیوانِ اشعار» غزل 353
- رفیقِ مهربان و یارِ همدم / همه کس دوست می دارند و من هم: هیچ کس نیست که خواهانِ دوستِ مهربان و همنشینی همفکر نباشد و قطعا من هم از این امر مستثنی نیستم
- اگر دانی که دنیا غم نیرزد / به روی دوستان خوش باش و خرم: اگر باور داری که این زندگیِ دنیا ارزش غصه خوردن ندارد پس با دوستانت با خوبی و شادابی رفتار کن و هیچ گاه اوقاتِ ایشان را تلخ نکن، چراکه زندگیِ دنیا ارزش آزردنِ هیچ کسی را ندارد چه برسد به دوستان!
- غنیمت دان اگر دانی که هر روز / زِ عُمرِ مانده روزی می شود کم: اگر واقعا باور داری هر روزی که می گذرد، یک روز از عُمرِ باقیمانده ات کم می شود، پس باید حسابی قدردانِ لحظاتِ زندگیِ کوتاهِ خود باشی
- بُرو شادی کن ای یارِ دل افروز / چو خاکت می خورد چندین مَخور غم: ای کسی که توانایی شاد کردن دلِ دیگران را داری، غمِ بیهوده نخور و شادمانی کن چرا که سرانجام طعمه یِ زمین شده و بلعیده خواهی شد و دیگر هیچ اثری از تو بجای نخواهد ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به فردی اشاره میکند که باید از زندگی بهره ببرد و از تنهایی رنج میبرد. او هشدار میدهد که رازهای درونش را با کسی در میان نگذارد، زیرا هر لالهای که پژمرد، دوباره شکوفا نخواهد شد. به طور کل، این شعر به ناپایداری زندگی و ضرورت بهرهمندی از لحظات میپردازد.
هوش مصنوعی: بیا مینوش که وقتی به زیر خاک رفتی، دیگر هیچ کس را نخواهی داشت و به تنهایی خواهی خوابید.
هوش مصنوعی: مواظب باش این راز پنهان را به کسی نگو، چرا که هر گلی که پژمرده شود، دوباره شکوفا نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
سِرّ سخن دوست نمییارم گفت
دُرّیست گرانبها نمییارم سفت
ترسم که به خواب دَرْبگویم به کسی
شبهاست کزین بیم نمییارم خفت
ای رای تو با ضمیر گردون شد جفت
پیدا بر تو هر چه فلک راست نهفت
مدح چو تویی چو من رهی داند گفت
الماس خرد در سخن داند سفت
تا من بودم بود مرا دولت جفت
وین دولت بیدارم یک روز نخفت
بد گوی مرا طعنه چه بتواند گفت
الماس بابریشم که تواند سفت
گر شیر شود عدو چه پیدا چه نهفت
با شیر به شمشیر سخن باید گفت
آنرا که به گور خفت باید بیجفت
با جفت بخان خویش نتواند خفت
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.