هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر به موضوع نارضایتی از سرنوشت و سرگردانی انسانها در زندگی اشاره میکند. او میگوید اگر تقدیر و روزگار به خواستههای یک خردمند توجه نکند، چه فرقی دارد که دنیا چگونه باشد. در نهایت، زندگی کوتاه است و انسان باید با واقعیتهای آن کنار بیاید، چه این واقعیت خوشایند باشد و چه ناخوشایند.
تات در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۰ نوشته:
دوستان عزیزی هستند که در میان صحبتهای اندشمندان به دنبال نسخه دکتر میگردنند و حال آنکه جان مایه کلام بزرگ اندیشمند خیام آگاه ساختن افراد از نبودن و باید نبودن این نسخه است. آزاد زیستن ارزشمند است آزاد زیستن و آزاد مردن و نترسیدن از کردها و نکردها
جان در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۰ نوشته:
کاش متن مقالات شمس تبریزی هم در گنجور موجود بود. هرچند کتاب منظوم نیست. شاه کلید اسرار است. داعی برای بسیاری از ابهامات پاسخ یافتم. حقا که شمس شمس منیر است و استاد حق. از همین کتاب در باره خیام میگوید: شیخ ابراهیم بر سخن خیام اشکال آورد، که چون رسید سرگردان چون باشد وگر نرسید سرگردانی چون باشد؟ گفتم: آری صفت حال خود میکند هر گوینده. او سرگردان بود، باری بر فلک مینهد تهمت را، باری بر بخت،... سخنهایی درهم و تاریک میگوید. مومن سرگردان نیست، مومن آن است که... بندگی میکند، عیان در عیان، لذتی از عین او درمییابد. از مشرق تا به مغرب ملحد لا گیرد و با من میگوید، در من هیچ ظنی درنیاید. زیرا معین میبینم و میخورم و میچشم. چه ظنم باشد؟... بلکه خندهام گیرد. چنانکه یکی امروز بیاید چاشتگاه پیش تو، عصا گرفته به دستی، به دستی دیوار گرفته؛ پای لرزانلرزان مینهد، و آهآه میکند، که آخر نگویی که این چه واقعه است، این چه خذلان است که امروز آفتاب برنیامد...! اگر صدهزار بگویند ترا تسخر و خنده زیادت شود... آری دوستان صفت حال خود میکند هر گوینده.
ATAA در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۷ نوشته:
وقتی دنیا بر وفق مراد کسی نیست. اعتقادات مذهبی هم نمیتونه کمکی بهش بکنه. هفت فلک اشاره به همان هفت آسمان در متنون اسلامی داره که اقتباس از نظریه مردود هیئت بطلمیوسی و زمین محوری است.
حمید سامانی در ۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۸ نوشته:
این دو بیتی لنگ دارد و بخصوص مصراع سوم هم موزون نیست و هم از واژه پست در آن استفاده شده، به ظن قوی از خیام نیست و مثل چندین شعر دیگر منسوب به وی میباشد و یا به احتمال دیگر اصل شعر را تغییر داده اند که به این شکل به دست دیگران و در نهایت به تارنامه گنجور رسیده و باز نشر شده
محمد در ۶ سال قبل، شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۹ نوشته:
با عرض احترام به استاد خیام به نظرم مصرع سوم ایراد وزنی دارد البته طبق انچه که در اینجا میبنم شاید بهتر باشد گفته میشد چون خلق بمرد و ارزوها همه هشت ا از لحاظ وزنی درست تر است انشالله
احمد نیکو در ۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۵ نوشته:
متن رباعی بدین وزن صحیح می باشد: چون چرخ بکام یک خردمند نگشت تو خواه فلک هفت شمر خواهی هشت چون باید مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ بدشت
Soroosh Rf در ۱ سال قبل، جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۹ نوشته:
منظور حکیم عمر خیام را به گونه ای دیگر هم میتوان توصیف کرد
که وقتی در این دنیا با خردمندان ب درستی رفتار نمیشود حال چه بگوییم فلک هفت قمر است چ بگوییم هشت قمر(اعتقاد ب فلسفه سفر نفس ب اقمار برای لطیف شدن) وقتی جایی برای اظهار علم و ذهنی برای پذیرش آن نیست تلاش ها برای معرفت مردم بی نتیجه است و بیت دوم هم اشاره ب این دارد که بعد از مرگ فرقی ندارد ک حرمی بر مقبره ساخته شود یا اصلا جسم پیدا نشود مهم این است ک تمام آرزوها و کمالت را با خود میبری و در این دنیا نمیماند...صد البته اشعار ساده خیام را ب هر گونه ک تفسیر کنید درست است و البته درعین حال درست نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر به موضوع نارضایتی از سرنوشت و سرگردانی انسانها در زندگی اشاره میکند. او میگوید اگر تقدیر و روزگار به خواستههای یک خردمند توجه نکند، چه فرقی دارد که دنیا چگونه باشد. در نهایت، زندگی کوتاه است و انسان باید با واقعیتهای آن کنار بیاید، چه این واقعیت خوشایند باشد و چه ناخوشایند.
(وقتیکه) فلک (از روزی که بوده) بر مراد و دلخواه یک خردمند نگشتهاست و نبوده، چه تفاوت میکند که هفت تاست یا هشت تا.
مصرع اول: وقتیکه مرگ حتمی است و خواستهها را باید گذاشت و ترک کرد. (هشت: گذاشت)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان
ور رای جفا داری اینک سر و تشت
بالات بود بسان سروان بهشت
با خال تو خال حور فردوسی زشت
رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت
یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
آن شیر که او به صید جز شیر نکشت
گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت
مسعود ملک نخست یک زخم درشت
زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
در راه نسا ای ملک پاک سرشت
جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت
دوزخ درهای گذاشتم ناخوش و زشت
چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.