خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۳۷ بی روی تو رفت طاقت از دل در دست نماند اختیارم جز شوق وصال روی خوبت نبود به دل حزین قرارم از هجر تو جان به لب رسیده رحمی بنما به حال زارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و هوای عاشقانه و درد فراق است. شاعر میگوید که بیوجود معشوق، طاقت و کنترل بر دلش از بین رفته و فقط شوق دیدار معشوق در دلش باقی مانده است. او به شدت از دوری معشوق رنج میبرد و از او خواسته است که به حال زار او رحم کند.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، از دل طاقت و توانم از بین رفت و دیگر کنترل و اختیاری برایم باقی نماند.
هوش مصنوعی: به جز اشتیاق برای دیدن چهره زیبایت، هیچ چیز دیگر نمیتواند دل غمگین من را آرام کند.
هوش مصنوعی: از دوری تو جانم به لب رسیده است، پس به حال زار من رحم کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
[...]
از خواجه مظفر کریوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نیم و یکان یکان من
بر خود شب و روز می شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
[...]
الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنهٔ آن بت عیارم
من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم
صاحب سر درد و رنج گشتم
[...]
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.