گنجور

 
خالد نقشبندی

مهجور و زبان بسته و سرگردانم

رنجور و جگر سوخته و حیرانم

از چشم تو چشم التفاتی دارم

گر پای نهی به چشم، جان افشانم

دلداده دیده توام گر قدمی

بر دیده نهی، نثار جان افشانم