گنجور

 
خالد نقشبندی

از روم تا به هند گرفتیم جان به کف

بهر نثار مرقد شه بوعلی شرف

بر وی قسم به جان عزیز مبارزش

کاندر وفاش کرد جوانی خود تلف

هست این غلام را به درش حاجت عظیم

لطفی کنند و باز رهانندش از اسف

باشد در آستانش امید شفاعتی

در حضرتی که یافت ازو هند صد شرف

یمضی علی الصلاح من العمر مابقی

یاوی الی الفلاح من الذنب ماسلف

شاهی به چشم خشم به بحر اربنگرد گهی

بر روی آفتاب شمارد دو صد کلف

نسبت به اعتناش خزف بهتر از گهر

با قوت غناش گهر کمتر از خزف

در چشم اهل دیده، مسماش همچو اسم

آئینه ایست عکس نمای شه نجف

خالد خموش، هر چه تو گوئی به طرز شعر

بی دولتان مبالغه دانندش و صلف