گنجور

 
خالد نقشبندی

چه دولت بود یارب دوش من در خواب می‌دیدم

که نخل مدعا را پر بر و شاداب می‌دیدم

سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من

به تاریکی شب سرچشمه آن آب می‌دیدم

نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر

مژه نشتروَش و کاکل چو مشک ناب می‌دیدم

قیامت می‌نمود از قامت و می‌گفت قدقامت

به روی خویشتن حیران شده محراب می‌دیدم

شب یلدا به روی روز رستاخیز شد پیدا

ندانم یا دو زلفت پر ز پیچ و تاب می‌دیدم

زین تشبیه‌های نامناسب صد معاذالله

که بالله در جهان مانند او نایاب می‌دیدم

به خاک پاش می‌غلتیدم و شُکرانه می‌کردم

تو گویی خویش را بر بستر سنجاب می‌دیدم

ز شوق شمع رویش جمله اعضایم به رقص آمد

ز هر مویش به بند جان دو صد قلاب می‌دیدم

ندیدم زان شب فرخنده صبحی پرتوافکن‌تر

اگرچه کلبه را بی‌شمع و بی‌مهتاب می‌دیدم

تنم یکباره شد چشم از برای دیدن رویش

به هر عضوی جمال آن گل سیراب می‌دیدم

اشارت بر بشارت بود خالد خواب دوشینم

که من بیمارم و گلشکر و عناب می‌دیدم