چه دولت بود یارب دوش من در خواب میدیدم
که نخل مدعا را پر بر و شاداب میدیدم
سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من
به تاریکی شب سرچشمه آن آب میدیدم
نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر
مژه نشتروَش و کاکل چو مشک ناب میدیدم
قیامت مینمود از قامت و میگفت قدقامت
به روی خویشتن حیران شده محراب میدیدم
شب یلدا به روی روز رستاخیز شد پیدا
ندانم یا دو زلفت پر ز پیچ و تاب میدیدم
زین تشبیههای نامناسب صد معاذالله
که بالله در جهان مانند او نایاب میدیدم
به خاک پاش میغلتیدم و شُکرانه میکردم
تو گویی خویش را بر بستر سنجاب میدیدم
ز شوق شمع رویش جمله اعضایم به رقص آمد
ز هر مویش به بند جان دو صد قلاب میدیدم
ندیدم زان شب فرخنده صبحی پرتوافکنتر
اگرچه کلبه را بیشمع و بیمهتاب میدیدم
تنم یکباره شد چشم از برای دیدن رویش
به هر عضوی جمال آن گل سیراب میدیدم
اشارت بر بشارت بود خالد خواب دوشینم
که من بیمارم و گلشکر و عناب میدیدم