خواجوی کرمانی
»
دیوان اشعار
»
صنایع الکمال
»
ترکیبات
»
شمارهٔ ۱۰ - فی مدح الصاحب المعظم جمال الدین دیلم اصفهانی
پسته شکّری است آنک تو داری نه دهن
شکّر عسکری است آنک تو باری نه سخن
هر که او دل برخ ماهرخی خواهد داد
باری آنروی دلفروز که وجهیست حسن
ای سر زلف ترا مرغ دلم دست آموز
و آتش مهر رخت در جگرم دود افکن
بنده ی پرتو روی چو مهت بدر منیر
هندوی زنگی خال سیهت مشک ختن
دست بر سر زده و پای فرو رفته بگل
بر لب جوی زرشک قد تو سرو چمن
بیش ازین ابر سیه بر مه شب پوش مپوش
بعد ازین خیل حبش بر سپه زنک مزن
پرده بردار که در تاب شود شمع فلک
پسته بگشای که تا آب شود درّ عدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و تصویری از عشق و شوق را ارائه میدهد. در ابتدا، با تمثیلهای زیبا درباره پسته و شکر، شاعر بیان میکند که معشوقش چه اندازه دلربا و شیرین است. او از عشقش به معشوق میگوید و اینکه چگونه دلش در جستجوی زیبایی او است. همچنین، با تشبیهات ظریف به ویژگیهای معشوق و زیباییهایش، شاعر احساسات عمیق و آتشین خود را نسبت به او بیان میکند. در پایان، با دعوت به فراگیری عشق و زیبایی، شاعر خواستار درک بیشتری از معشوقش است.
هوش مصنوعی: پستهای شیرین و خوشمزهای که تو داری، نه از آن نوع شیرینزبانی است که فقط در کلام باشد.
هوش مصنوعی: هر کس که بخواهد دلش را به معشوقی با چهرهای زیبا بدهد، باید بهایی بپردازد برای آن چهره دلانگیز و جذاب.
هوش مصنوعی: موهای زیبای تو همانند پرندهای است که دل من به آن عادت کرده است و عشق تو مانند آتش سوزانی است که در وجودم دود به راه میاندازد.
هوش مصنوعی: من عاشق نوری هستم که از چهرهی تو میتابد، مانند ماه روشن. تو همچون هندوی زیبا با خال سیاه بر چهرهات، همچون مشک خوشبو از ختن میباشی.
هوش مصنوعی: دست بر سر زده و پای در گل گذاشته و بر لب جوی زرشک ایستادهای، قد تو مانند سرو در چمن است.
هوش مصنوعی: دیگر این ابر سیاه را بر چهره ماه شب نپوشان. از این پس، شلیک تیر عشق را بر سپاه دشمن نزن.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا نور شمع آسمان روشن شود، گره درخت پسته را باز کن تا آب بهشت به جریان بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد بسیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع بدهان و گردن
یکمنی خورد همی سیکی و سیلی ده من
ببد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.