گنجور

 
خواجوی کرمانی

خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت

روشن آن دیده که افتد نظرش بر رویت

صید آن مرغ شوم کو گذرد بر بامت

خاک آن باد شوم کو بمن آرد بویت

زلف هندوی تو باید که پریشان نشود

زانک پیوسته بود همره و هم زانویت

سحرا گر زانک جنینست که من می نگرم

خواب هاروت ببندد بفسون جادویت

بیم آنست که دیوانه شوم چون بینم

روی آن آب که زنجیر شود چون مویت

عین سحرست که هر لحظه برو به بازی

شیرگیری کند و صید پلنگ آهویت

روز محشر که سر از خاک لحد بردارند

هر کسی روی بسوئی کند و من سویت

مرغ دل صید کمانخانه ی ابروی تو شد

چه کمانست که پیوسته کشد ابرویت

بر سر کوی تو خواجو ز سگی کمتر نیست

گاه گاهی چه بود گر گذرد در کویت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

شهره شهر شد از غایت خوبی رویت

ای شده ترک فلک از دل و جان هندویت

هست رخسار تو یک ماه که در غره او

جلوه دادست دو عنبر ز هلال ابرویت

چشم بد دور که بستان ارم را گه حسن

[...]

سلمان ساوجی

ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت

عید صاحب نظران، طاق خم ابرویت

گیسوی تو، شب قدرست و درو، منزل روح

خود که داند به جهان، قدر شب گیسویت

گوشه ماه ز برقع بنما، تا چو هلال

[...]

جهان ملک خاتون

ای حریم حرم کعبه ی دلها رویت

هستم آشفته به روی گل تو چون مویت

گر کند سجده ی تو مردم چشمم چه عجب

سالها تا شده محراب دلم ابرویت

به جفا می نگری بر من دلداده چرا

[...]

هلالی جغتایی

اگر از آمدنم رنجه نگردد خویت

هر دم از دیده قدم سازم و آیم سویت

گر بدانم که توان بر سر کویت بودن

تا توانم نروم جای دگر از کویت

سر من خاک رهت باد! که شاید روزی

[...]

وحشی بافقی

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت

دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت

گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سویت

نکنم بار دگر یاد قد دلجویت

دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه