رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
بدرستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمی بود بدستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد بدست
آنک بی مجلس مستان ننشستی یکدم
این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم
ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر بچنین روز نمی شاید ریخت
رگ بربط بچنین وقت نمی باید خست
ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی
روز توبه ست و ترا نرگس جادو سرمست
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار بجز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلّابی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به آمدن ماه رمضان اشاره میکند و از لحظههای تلخی که به خاطر روزهداری و دوری از شراب و مجلس مستان تجربه میکند، سخن میگوید. او میگوید که در این ایام دلش تنگ است و نمیتواند از بادهنوشی لذت ببرد. شاعر به زیبایی ماه و نیز نازایی دل و حسی عمیق را یادآور میشود و بر این نکته تأکید میکند که در این زمان تنها غم و استیصال را احساس میکند و یادآور میشود که حتی در وقت افطار، شادابی و طراوتی که در زندگی دارد، کمرنگ میشود. در نهایت، او به عدم وجود هیچکس برای درک این حس و همدلی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرارسیده و کار شرابخواری از دست رفته، زیرا قلب حساس و لطیف ساغر شکسته است.
هوش مصنوعی: من تنها چیزی که در دست دارم شراب است، دست کم یک نفس بگیر که این نفس من هم به دستی دیگر وابسته است.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه در جمع مستان برای یک لحظه هم ننشستی، حالا این زمان آمدهای و در مجلس تذکر نشستهای.
هوش مصنوعی: وقتی ماه نو را از لبه بام دیدم، به خودم گفتم: ای معشوق، تو از این دایرهی ماه کجا میخواهی بروی؟
هوش مصنوعی: در دل نمیتوان غمها را به خوبی پنهان کرد، مگر در صبح سپیدی که تو بگویی ماه رمضان سفر خود را آغاز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در این روزها نباید غمگین و خسته بود، چرا که روزگار به ما اجازه نمیدهد که از شادی و شوق دور باشیم. باید از زندگی و لحظات خوب بهره ببریم و به جای اندوه، به زیباییها توجه کنیم.
هوش مصنوعی: در روزی که ماه در آسمان است و من در جدایی رنج میبرم، تو غرق در زیبایی و جذابیتی هستی که هر کس را مسحور میکند. روزی است که من باید به سوی توبه و پشیمانی بروم، اما تو با چشمان زیبا و جادوییات مست و شاداب هستی.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که به نگهبان بگوید چرا ابروی تو نشاندهندهی دلخوشی و شادابی نیست و همیشه شاداب و سرزنده به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: در زمان افطار، تنها چیزی که میتوان برای خواجویان تصور کرد، خون جگر است و نه چیزی دیگر، چرا که در این میکده، جز آن نمیتوان یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.