چو سرچشمه ی چشم من دیده است
لب غنچه بر چشمه خندیده است
بدان وجهم از دیده خون می رود
که از روی خوب تو ببریده است
چرا کینه ورزی کنون با کسی
که مهر تو پیش از تو ورزیده است
نهان کی کند خامه رازم که او
تراشیده ی ناتراشیده است
مرا غیرت آید که مکتوب تو
چنین در حدیث تو پیچیده است
اگر جور بر ما پسندی رواست
پسند تو ما را پسندیده است
از آن از لب خویشتن در خطم
که خطّت بحکم که بوسیده است
قلم را قدم زان قلم کرده ام
که برگرد نام تو گردیده است
دریغ از خیالت که شب تا بروز
مرا مونس مردم دیده است
چو نام تو در نامه بیند دبیر
بچشم بصیرت ترا دیده است
از آن چشم خواجو گهر بار شد
که خطّ تو بر دیده مالیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان چشم کوشاه را دیده است
به آن لب که پایش ببوسیده است
ندانم چه سان یال او دیده است
که بر خویشتن زلف پیچیده است؟!
دلیر و سخن سنج و فهمیده است
نهنگان و نام آوران دیده است
گل ازمن دلش سخت رنجیده است
که حق دارد و بد ز من دیده است
ازیشان به جز نام نشنیده است
نه در نامه ی خسروان دیده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.