درد دل خویش با که گویم
داد دل خویش از که جویم
چون چهره بخون دیده شستم
دست از دل خسته چون نشویم
کر گشت فلک زهای هایم
پر گشت جهان زهای و هویم
دادم بهوای روی او دل
تا دیده چه آورد برویم
از ناله نحیف تر زنالم
وز مویه ضعیف تر ز مویم
تا چند ز دور چرخ نالم
تا کی ز غم زمانه مویم
با تست مقیم گفت و گویم
وز تست مدام جست و جویم
از حسن تو هیچ کم نگردد
گر زانک نظر کنی بسویم
بگذار که شکّرت ببوسم
پیش آی که عنبرت ببویم
تا چند زنی مرا بچوگان
آخر نه من شکسته گویم
در کوزه چو می نماند خواجو
یک کاسه بیاور از سبویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق خود را بیان میکند و از درد و رنجی که در دل دارد میگوید. او به دنبال کسی است تا درد دلش را با او در میان بگذارد و از غم و اندوهش بگوید. با اشاره به چهرهی معشوق و زیبایی او، شاعر تاکید میکند که عشق و محبت او هیچگاه کم نمیشود. او آسایش و آرامش را در نزد معشوق جستجو میکند و از بیقراری و غم دوری از او سخن میگوید. در نهایت، او به نیاز به محبت و نزدیکی به معشوق اشاره میکند و از نادیده گرفته شدنش در این مسیر ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: درد و غم خود را با که در میان بگذارم و از چهکسی کمک بگیرم؟
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهام را با خون اشک شستم، میدانم که دل خستهام بهبود نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: آسمان با صدای گریهام بیصدا شد و جهان پر شد از زمزمههای من.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی چهرهاش دل خود را به دست او سپردم تا ببینم که چشمانش چه گلی برایم میآورند.
هوش مصنوعی: من از ناله لطیفتر میزنم و صدایم ضعیفتر از موی باریک است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از دوری و مشکلات زندگی شکایت میکنم. تا چه زمانی باید به خاطر غم و اندوه روزگار ناراحت باشم؟
هوش مصنوعی: من همیشه با تو صحبت میکنم و همواره در پی یافتن تو هستم.
هوش مصنوعی: زیبایی تو هیچ کم نمیشود اگر به من بیندیشی و به سوی من نگاه کنی.
هوش مصنوعی: بگذار که من شیرینی تو را بچشم، بیا که من هم عطر تو را استشمام کنم.
هوش مصنوعی: چقدر باید به من آسیب برسانی؟ آخر من هم روزی به شما خواهم گفت که دیگر خسته شدم.
هوش مصنوعی: وقتی در کوزه چیزی باقی نمانده است، خواجو، یک کاسه از ظرف دیگرم بیاور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درمان دل خود از که جویم
افسانهٔ خویش با که گویم
تخمی که نروید آن چه کارم
چیزی که نیابم آن چه جویم
آورد فراق زردرویی
[...]
آیینهٔ بخت پیش رویم
اقبال به شانه کرده مویم
گر نیست جمال و رنگ و بویم
آخر نه گیاهِ باغِ اویم؟
ای خاک درِ تو آب رویم
بر باد مده چو خاکِ کویم
بیچاره بماندهام کزین پس
ره نیست به عقل چاره جویم
در کورهی آتشِ فراقت
[...]
ای گریه، ترا چه شکر گویم؟
کز تست هزار آبرویم
آید همه، بوی آتش دل
هر بار که از جگر ببویم
بیگانه و آشنا به یک بار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.