دوش می آمد نگار بر برم
گفتم ای آرام جان و دلبرم
دامن افشان زین صفت مگذر ز ما
گفت بگذار ای جوان تا بگذرم
گفتم امشب یک زمان تشریف ده
تا بکام دل ز وصلت برخورم
گفت بی پروانه نتوان یافتن
صحبتم را زانک شمع خاورم
گفتم از پروانه و خط درگذر
من نه میر ملک و شاه کشورم
یک زمان با من بدرویشی بساز
زانک من هم بنده ات هم چاکرم
چون غلام حلقه در گوش توام
چند داری همچو حلقه بر درم
گفت آری بس جوانی مهوشی
تا کنون جز راه مهرت نسپرم
راستی را سرو بالائی خوشی
تا بیایم با تو جان می پرورم
گفتم از مهر جمالت گشته ام
آنچنان کز ذرّه پیشت کمترم
گفت آری با چنان حسن و جمال
شاید ار گوئی که مهر انورم
گفتم امشب گر مسلمانی بیا
گفت اگر یک لحظه آیم کافرم
گفتم ار جان بایدت استاده ام
گفت کو سیم و زرت تا بنگرم
گفتمش گر سیم باید شب بیا
گفت خلقت بینم از لطف و کرم
گفتمش یک لحظه با پیران بساز
گفت زر برکش که من زال زرم
گفتمش گر سر بر آری بنده ام
گفت خواجو بگذر امشب از سرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زنی معشوقه به گفتگو میپردازد. او از معشوقهاش میخواهد تا مدتی با او بماند و از زیباییاش صحبت کند. معشوقه به او میگوید که نمیتواند دل را از عشق آزاد کند و نمیتواند در کنار او بماند، زیرا هیچ چیز جز محبتش برایش مهم نیست. شاعر از او میخواهد که اگر برای او ارزش قائل است، حداقل یک شب با او باشد. در پاسخ، معشوقه توضیح میدهد که جذابیتش او را اسیر کرده و نمیتواند به درخواستش پاسخ دهد. نهایتاً، شاعر از او خواسته و نشان میدهد که عشق و محبتش عمیق است، اما معشوقه به دلایل مختلف از او دوری میجوید و از درخواستهایش میگذرد.
هوش مصنوعی: دیشب معشوقهام به سراغم آمد. به او گفتم: ای آرامش جان و محبوب من.
هوش مصنوعی: ای جوان، از ویژگیهای من نگذ ر و دامنم را بر گزن، تا من بتوانم به راحتی عبور کنم.
هوش مصنوعی: گفتم امشب یک شب به دیدنم بیا تا بتوانم از محبت تو لذت ببرم.
هوش مصنوعی: گفتند که بدون پروانه نمیتوان به گفتگو پرداخت، زیرا من همچون شمعی در شرق میدرخشم.
هوش مصنوعی: گفتم از زندگی زنبور و زیباییهای آن چه سود، من نه فرمانروای سرزمینم و نه کسی بزرگ و مهم.
هوش مصنوعی: مدتی با من به خوبی رفتار کن، چون من هم خدمتگزار توام و هم ارادتمند تو هستم.
هوش مصنوعی: من همچون غلامی هستم که در گوش تو حلقهدارم، پس چه مقدار میخواهی مانند آن حلقه بر در من باشی؟
هوش مصنوعی: گفت که من جوانی باهوش هستم و تا به حال جز راه عشق تو را نشناختهام.
هوش مصنوعی: سرو قدبلند راستی و صداقت را خوش میدارم، تا زمانی که به تو برسم، زندگی و جانم را پرورش میدهم.
هوش مصنوعی: میگویم به خاطر زیباییات چنان محو شدم که مانند یک ذره در مقابل تو به حساب نمیآیم.
هوش مصنوعی: گفت: بله، با این زیبایی و جذابیتی که داری، شاید اگر بگویی که عشق من درخشان و خاص است، درست باشد.
هوش مصنوعی: گفتم امشب اگر مسلمانی بیاید خیلی خوب است، او پاسخ داد که اگر فقط یک لحظه بیایم، کافر میشوم.
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر جانت برای من مهم است، من اینجا هستم. او پاسخ داد: کجا هستند سکهها و جواهراتت تا آنها را ببینم؟
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر به پول نیاز داری، شب به سراغم بیا. او در پاسخ گفت: من خلق و خوی تو را به خاطر لطف و مهربانیات میبینم.
هوش مصنوعی: به او گفتم یک لحظه با سالخوردگان مدارا کن. او پاسخ داد: طلا را بلند کن، چون من مثل زال ثروتمند هستم.
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر سر بلند کنی و به من توجه کنی، من بندهات هستم. او در پاسخ گفت که خواجو، امشب از فکر سر و کارهای خود بگذر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تویی ای چرخ گردان مادرم
چون نهای تو دیگر و من دیگرم؟
ای خردمندان، که باشد در جهان
با چنین بد مهر مادر داورم؟
چونکه من پیرم جهان تازه جوان
[...]
عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد
تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم
چون بدانستم که بی اسهال او
مجلس سردان نخواهد گشت گرم
کافرم گر قطرهای زین پس ریم
[...]
دخل عمرم خرج شد در انتظار
گرچه من بر صبر کردن قادرم
بیش ازین دانم که تاب صبر نیست
فی المثل گر خود ادیب صابرم
گر شود این آهنت چون موم نرم
تو شوی در عشق چون داوود گرم.
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.