گنجور

 
خواجوی کرمانی

با منت کینه و با جمله صفاست

اینهم از طالع شوریده ی ماست

راستی را صنما بی قد تو

کار ما هیچ نمی آید راست

هر گیاهی که بروید پس ازین

از سر تربت ما مهر گیاست

می کشم درد بامید دوا

گرچه درد از قبلت عین دواست

این چه بویست که ناگه بدمید

وین چه فتنه ست که دیگر برخاست

باز از ناله ی مرغان سحر

صبحدم صحن چمن پر غوغاست

گرچه در پرورش نطفه ی خاک

بوی زلفت مدد باد صباست

خیز کز نکهت انفاس نسیم

هر سحر پیرهن غنچه قباست

گر نه خواجوست که دور از رخ تست

زلف هندوی تو آشفته چراست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

گل به باغ آمده تقصیر چراست

ساقیا جام می لعل کجاست

به چنین وقت و چنین فصل عزیز

کاهلی کردن و سستی نه رواست

ای سنایی تو مکن توبه ز می

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

یارب این خوش نفس باد صباست

یا نسیمی ز دم مشگ ختاست

جان همی تازه شود زین دم خوش

اینت خرم که دم باد صباست

باغ و بستان را زانصاف بهار

[...]

خاقانی

طره مفشان که غرامت بر ماست

طیره منشین که قیامت برخاست

غمزه بر کشتن من تیز مکن

کان نه غمزه است که شمشیر قضاست

بس که از خصم توام بیم سر است

[...]

بیدل دهلوی

ما و من شور گرفتاریهاست

ربشهٔ دانهٔ زنجیر صداست

ازگل و سبزه این باغ مپرس

عالمی پا به‌ گل و سر به هواست

. قید ما شاهد آزادی اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه